اختصاصی/صفیر گیلان؛دنیا چه راحت بعد از گلگون شدن زلفعلی برای ننه رنگ باخت/قاب عکس شهید مدافع حرم در کنار قاب عکس شهید دوران دفاع مقدس زیبنده دیوارهای بی رنگ و بی جان اتاق« ننه صنم بر» /سختی روزگار چین و چروک را با تمام قدرتش بر سر و صورت و دستان ننه کشیده است/سجده ننه در اولین قدم به مزار شهدا برخاک دیدنی بود

اختصاصی /صفیر گیلان؛ ننه« صنم بر »مادر شهیدیست که تنها در دل جنگل های لاسک شفت زندگی میکند و نماد محرومیت و مدافع آرمان های انقلاب با همان سبک زندگی ساده روستایی است ننه صنم بر» سالهاست  معلوم نیست شب‌های تنهایی و وحشتناک را در اخرین نقطه روستای کیش خاله بدون امکانات با چه خیالی زندگی کرده.

در طی سالهای اخیر بارها این سعادت نصیب بنده حقیر شده که بتوانم به دیدار پیرترین مادر شهید گیلانی(به روایتی) بروم و از نزدیک با این شیر زن گیلانی گفتگو کنم این دیدار  چه به تنهایی و چه با مسئولان و گاهی برای روایت و یا تهیه گزارش برای رسانه های مختلف کشوری و استانی و شبکه تلوزیونی بوده است.

این خبر  و گزارش مثل تمام خبرها نیست! بشنوی و حیرت کنی و لحظه‌ای بعد تمام شود.خبر در تو امتداد پیدا می‌کند. خبر بیچاره‌ات می کند شب و روزت را  میگیرد و از هرچه زرق و برق است بیزار ت می کند خبر در تو جان می دهد، خبر در تو گذشت را می دمد و خبر در تو رشادت زنان کربلا را تازه می کند و…..

photo_2018-04-19_10-26-53

«ننه صنم بر» سالهاست  معلوم نیست شب‌های تنهایی و وحشتناک را در اخرین نقطه روستای کیش خاله با چه خیالی زندگی کرده، چه کسی لطف بیکرانش را به ننه صنم بر  می‌بخشد؟ چگونه این شب‌ها را تاب می‌آورد ننه صنم بر؟  دنیا چه راحت بعد از گلگون شدن زلفعلی برای ننه رنگ باخت. این همه سال ها را چگونه تاب آورده؟ چرا داغ دلتش کهنه نشد، چطور همیشه تازه ماند؟و اینکه ۳۳سال کم نیست مادر!۳۳ سال بدون پرستار  و بدون توجهات ویژه……

ننه صنم بر ،مادر شهید زلفعلی گلپور که به تنهایی در میان کوه های روستای  کیش خاله لاسک از دهستان چوبر بخش احمد سر گوراب شهرستان شفت زندگی میکند, دوست ندارد از خانه و کاشانه اش دل بکند و به شهر بیاید ؛ او با خاطرات فرزندش روز را به شب گره می زند و سختی های طاقت فرسای زندگی در کوهستان را به جان خریده است تا جایی که وقتی از رئیس بنیاد شهید وفرمانده سپاه و تعدادی از افراد در شهرستان شفت جویای حال این مادر شدیم گفتند او هرگز از اشخاص و مسئولان چیزی نخواسته است .

وقتی از شفت به طرف امامزاده ابراهیم حرکت کردیم پس از حدود ۱۰ کیلومتر به بازارچه لاسک رسیدیم سمت راست این بازار چه کوچک با بافت بسیار قدیمی جاده آسفالته ای وجود دارد که به طرف خانه «ننه» می رفت.

photo_2018-04-19_10-25-54
مسیر جاده ای پر پیج و خم آسفالته را طی کردیم زیبایی این جاد ه در اواخر روزهای فروردین به قدری بر دل می نشیند که دوست دارید این مسیر را به تکرار در فصل بهار بپیمایید و نفسی تازه کنید و از این همه زیبایی که خداوند نثار بندگانش کرده لذت بیشتری ببرید.

در مسیر این جاده زیبا و سر سبز راه متوجه شدیم که این جاده در زمستان چقدر می تواند به علت بارش برف و ریزش  کوه و جاری شدن آبهای بالا دست  خطرناک و غیر غابل عبور با وسیله نقلیه باشد .

بعد از پیاده شدن از ماشین باید مسیری را پیاده تا بالای کوه می رفتیم. راه تا خانه ننه گلپور خاکی و گلی است و عبور و مرور در آن در فصل پاییز و زمستان سخت و دشوار است تا جایی اگر در این مسیر قرار گیرید به فکرتان خطور می کند که در آن سالهای دور که از امکانات امروزی هیچ خبری نبود این شهید بزرگوار چگونه این مسیر را برای گرفتن تحصیلات و  دفاع از کشور به مناطق جنگی رفته و تا شهادت ایثار و از خود گذشتگی  بارها این مسیر بدون امکانات را پیموده  است.
در مسیر راه ما تا خانه«ننه» تک درخت های گردو خودنمایی می کردند و هرچه به طرف بالاتر حرکت می کردیم تعدادشان بیشتر می شد گویا این درختان که چنین سر به فلک کشیدند می خواهند تا اخرین روز از روزگاری که ننه زلفعلی در این روستا می گذراند او را همراهی کنند.
در مسیر راه صدای آب خروشان رودخانه در کنار درختان  سرسبز فضای خاصی را به وجودآورده بود تا جایی که این فضا برای هر بیننده دل ربایی خاص داشت و راه بلدمان که از همان منطقه بود می گفت این آب در رودخانه ازچشمه های بالادست جاری است و گواراترین آب برای نوشیدن است.

خانه «ننه صنم بر  »حمایت از مستضعفان و محرومان را نشانه می رود 

وقتی در مسیر راه خانه ننه قرار بگیری و اگر به بالاترین نقطه منطقه کیش خاله نگاه کنی دودی  ازبام خا نه ای بلند است و هر کس ننه صنم بر را می شناسد می داند که این دود از خانه ننه بلند می شود و این یک نشانه برای جویندگان خانه ننه صنم بر است.

وقتی به خانه ننه رسیدیم دود آتش از ایوان خانه بلند بودو سقف چوبی خانه را به سیاهی برده بود و این سیاهی نشسته بر تار و پود خانه ننه گویا نشانه همدردی چوب و گل با  ننه بود زیرا ننه بعد از سالها هنوز لباس مشکی بر تن دارد .

photo_2018-04-19_10-28-54
خانه ننه دو اتاق کوچک دارد و بیشتر با چوب و گل  است .عکس های زلفعلی ،پسر کوچکش  که برای دفاع از شرافت یک ملت دل از خانواده و طبیعت زیبای لاسک کشیده و خود را به مرزهای گرم و سوزان رسانده بود بر دیوار اتاق آویزان و خودنمایی خاص می کرد در کنار قاب عکس قدیمی و کم رنگ شهید زلفعلی قاب عکس شهید حامد کوچک زاده شهید مدافع حرم  خودنمایی می کرد و این عکس ها بر دیوار بی رنگ و بی جان خانه ننه صنم بر می خواهد مردانگی و دلاوری و استقامت و ایستادگی را به رخ هر بیننده بکشد.

با نگریستن بر این خانه بی جان و دیوارهای کم رنگ  و فارغ از هر چه مد و تجملات با اتاقهای گلی  و چوبهای جنگلی ننه صنم بر که حکایت حمایت از مستضعفان و محرومان را نشانه می رود در می یابیم که در این خانه گرم و صمیمی  هیچ خبری  از مسابقه «تجملاتی و ثروت و مد نیست اینجا هر چه هست عشق است و امید، و اینجا بوی معنویت و مهربانی است و اینجا ننه حامی طبیعت و محیط زیست است زیرا سالها در این مکان زندگی کرده بدون اینکه آسیبی به طبیعت بزند.

 نمی توانم به شهر بروم چون از زلفعلی دور می شوم

ننه از زلفعلی گفت; از زمانی که مدرسه می رفت و درس می خواند. از نوازش های مادرانه و از کشاورزی و دامداری اش و خاطراتی که هنوز برای وی تازه بود و برای ما که شنونده بودیم و دل مان می خواست که او ساعتها برایمان حرف میزد نیز عطر و بوی تازگی داشت.
از آخرین دیدار وی با زلفعلی پرسیدیم«ننه» بی قرار شد و آهی کشید و با لهجه زیبای تالشی گفت:زلفعلی بسیار مهربان بود و بیشتر به کار کشاورزی علاقمند و امروز بعد از سالها از شهادتش دیگر از کشاورزی خبری نیست چون تمام کار مزرعه را او انجام می داد.
روبروی خانه ننه بر پای کوه  محصولاتی حاصل دست ننه خودنمایی دیگر داشت و تلاش را تا اخرین نفس و روزهای زندگی به اطرافیان می اموخت و این که باید کار و تلاش کرد.

photo_2018-04-19_10-27-18
سختی روزگار چین و چروک را با تمام قدرتش بر سر و صورت و دستان ننه کشیده بود و این تلاش و کوشش مادر یک هشدار بود برای ما ها که کمتر به فکر کار و تلاش هستیم و اینکه تمام سختی ها نتوانست ننه را از گذشته اش دور کند .

در دیدار با ننه زلفعلی از خواسته هایش پرسیدیم و او با لهجه زیبای تالشی گفت: هر روز که به دردم اضافه می شود می بینم که باید تسلیم شوم  و باید یکی در کنارم بماند و  من نمی توانم در منزل فرزندانم در شهر بمانم چون از زلفعلی دور می شوم.

این حالت گفتن مادر با نگرانی و ناراحتی توام بود. مسئولان کمک کنند تا من به شهر نروم و در اینجا بمانم چون نزدیک به ۱۰۰ سال است که اینجا زندگی می کنم.

و خواسته ننه اینکه راه منزلم خیلی راه خوبی نیست و در زمستان رفت و امد سخت است و اینکه سالهاست از مسئولان فقط خواستم که راه منزلم را درست کنند.

این را بگویم که ننه درست می گفت و زمانی که ما با مسئولان سال گذشته نزد ننه امده بودیم قرار بود بنیاد مسکن به دستور فرماندار شفت راه روستایی و مسیر منزل ننه را درست کند ولی  از آن روز تا امروز که ماهها می گذرد ما هیچ کاری را ندیدیم.

قاب عکس شهید مدافع حرم در کنار قاب عکس شهید دوران دفاع مقدس زیبنده دیوارهای بی رنگ و بی جان اتاق« ننه صنم بر»

ننه همچنان که در کنار بخاری هیزمی نشسته و گاهی چای آتشی را برایمان می ریخت با ارامی و با لهجه زیبای تالشی برایمان از زلفعلی می گفت: از شبهای سخت و تنهایی اش او می گفت: شبها که من خوابم زلغعلی می اید و برایم قران می خواند .

ننه روی زانوهایش می ایستاد و از نماز خواندن فرزندش در کنارش می گفت و اینکه همیشه او پیش من هست و برام سجاد پهن و قرآن در کنارم می گذارد.

photo_2018-04-19_10-30-13photo_2018-04-19_10-26-28

با این حرف ننه دستش را به طرف بقچه سجاده کنار  رختخوابش می برد و سجاده را باز می کرد تا برایمان بیشتر از حضور و نماز خواندن زلفعلی بگوید.

ننه می گفت وقتی فصل کار و کشاورزی بود من سر مزرعه بودم و او برای اینکه به مدرسه و درس برسد با وجودی که ما وضعیت مالی خوبی نداشتیم هر روز کارهای خانه را انجام می داد و کتری را پر آب می کرد و برنج را برای نهار می شست و  و کبریت را درکنار چراغ می گذاشت و هیزم برای روشن کردن آتش را مهیا  تا من وقتی از مزرعه می امدم دنبال چیزی نگردم و همه چیز برام  در دسترس باشد.

ننه به قاب عکسهای زلفعلی نگاه می کرد و می گفت :زلفعلی من الان پیش خداست ننه وقتی از زلفعلی حرف می زد لرزش بدنش جلب توجه می کرد.

ننه می گفت: وقتی در مزرعه  کار می کردم زلفعلی پشتم را مالش می داد و می گفت ننه من دستانت را خیلی دوست دارم زیرا بسیار پر کار و زیبا کار می کنند.

ننه  از زمانهایی که خیلی بیچارگی و بدبختی داشتند و زلفعلی با سختی درس می خواند  گفت: و اینکه من با سختی این خانه را ساختم  و زلفعلی خیلی کمک حالم بود .

ننه می گفت زمانی که زلفعلی در سربازی بود شبی تنها بودم و خیلی بیمار زلفعلی امد و رختخواب را برایم پهن کرد و قرآن را بالای سرم گذاشت و رفت  در خواب دیدم که پیر زنی می اید و صدام کرد ننه چرا خوابیدی بلند شو  با این پیر زن دو نفر دیگه هم بودند که یکی اسمش حسن بود و یکی حسین به من گفت بلند شو و کفشت را بپوش برویم  که زلفعلی شهید شده  و دلداریم داد که برای من هم سه فرزند شهید شده و مرا فوت کرد این زمانی بود که من در ایوان  خانه خوابیده بودم  و بعد از ان دیدم که زلفعلی داره آب برمی دارد از چاه و می گفت: ننه آب نداری و به من می گفت که چگونه آب بردارم و در لگن بریزم و بعد از ان از خواب بیدار شدم و حالم خوب شد.

ننه تمام این گفتمان را با حرکات برایمان روایت می کرد به گونه ای که ادم احساس می کرد زلفعلی شهیدش کنارش هست.

ننه در این لحظه در حالی که عکس زلفعلی را در روی زانوهایش گذاشته بود می گفت:جوان فرزندم کجا هستی  ،پول داری،رختخواب داری،مدرسه می روی و هر از گاهی بوسه ای نثار قاب عکس می کرد

زلفعلی جان چرا منو تنها گذاشتی  ننه،همیشه می گفتی ننه تو را سر بلند می کنم  و امروز سربلندم کردی رو.

و ننه صنم بر به تکرار می گفت: کجا هستی کجا ماندی چرا تنهام گذاشتی پسر کوچکم و من چشم برات هستم.

سجده ننه در اولین قدم به مزار شهدا برخاک دیدنی بود

بر ورودی مزار شهید همچنان که ننه با زلفعلی حرف می زد از پسرش خواستیم که به او بگوید که سر مزار زلفعای دوست دارد برود یا نه .

وقتی برادر شهید این جمله را به ننه و در گوش کم شنوایش گفت:ننه زود از جا بلند شد مثل آنهایی که به یک میهمانی دعوت می شوند.

تمام نگاهم به ننه بود او در کیسه و بقچه هایش دنبال کفشش بود و توانست کفش را پیدا کند بدون اینکه از کسی کمک بخواهد  با کمر خمیده خود را به ایوان رسان و کفشهایش را پوشید و سرو ،کمرش را بست و من از این کار بسیار لذت می بردم به ارامی خود را به پلکانهای چوبی رساند و در این زمان برق خوشحالی بر چشمان ننه درخشیدن گرفته بود.

ننه سوار ماشین شد و در مسیر به طرف جایگاه و مزار این شهید رفتیم.

گفتنی است که مزار شهید زلفعلی در بالای تپه ای در مسجد ولی عصر(عج) در روستای سانینگاه لاسک شفت است  و در کنار مزار این شهید مزار پنج شهید دیگر هم بر این مکان است.

ننه را از ماشین پیاده کردیم و ننه با چوبی که پسرش به دستش داد از روی پل آهنی با استواری مثال زدنی گذشت در زیر این پل اب زلالی جاری بود که انگار زلالی و شفافیت آن با قاب عکس ننه که در آب افتاده بود چند برابر شده بود به حدی که سنگهای ریز و درشت در اب به وضوع دیده می شد.

ننه در اولین قدم به این مسجد سجده بسیار زیبایی را بر سنگ نهاد که….و بعد از ان با کمک دستانش پل ها را یکی یکی پیمود و گاهی سر بلند کرد تا ببیند که به مزار زلفعلی رسیده یا نه .

photo_2018-04-19_10-31-12 photo_2018-04-19_10-31-07

مسجد ولی عصر (عج)سانینگاه لاسک زیبایی خاص دارد مسجدی بسیار قدیمی با سقف و در و پنجره سبز رنگ و چوبی  و با درختان تنومند سر سبز با کمربند های سبز یا حسین و  پرچمهایی که با نوازش باد به این مزار و شهدای خفته در خاک ابهت می داد.

لالایی ننه بر مزار شهیدش

ننه بر سر مزار زلفعلی به سختی خود را به روی سنگ قبر رساند و کفشش را از پا بیرون اورد  و روی سنگ قبر با دستان چروکیده و دستمالی که در جیب داشت همچنان که سنگ را پاک می کرد  ارام می خواند لا لا لا ننه لا لا-لا لا لا خوش باشی-لا لا لایی بخواب نازم که مادر چه جور تو را بزرگ کرد-لا لا لایی سر کوهی -لا لا لایی بلند شو فرزندم چرا بلند نمی شوی ،شیر نمی خوری ننه جان خوابیدی فرزندم-لا لا لایی بخواب لایی

ننه صنم بر با دستمال جیبی خود با تمام ناتوانی و خستگی راه دستی روی مزار شهدای کنار مزار زلفعلی کشید که این خود یک درس برای ما بود و ان اینکه همه را به یک چشم ببینیم.

با تمام اندوحی که از لالایی مادر و دیدن اشکهایش  در طی ساعاتی که با ایشان بودیم و   مشاهده کردم از ننه زلفعلی خداحافظی کردیم و او برای ما دست تکان می داد و به  ننه نوید دیدار دیگر را دادیم.

 

photo_2018-04-19_10-32-28photo_2018-04-19_10-32-16

 

گفتی است شهید زلفعلی گلپور در سن ۲۱ سالگی و زمانی که سرباز ژاندارمری ارومیه بود در تاریخ ۱۳۶۴ روز ۲۶ شهریور در دره شهداء به شهادت رسید و پیکر مطهر او در روستای لاسک و در کنار پنج شهید والامقام این روستا به خاک سپرده شد.

این گزارش تقدیم به عزیزان  نیروهای خدوم نیروی انتظامی گیلان ،سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیز سایر نیروهای خدوم که با  هماهنگی و هم‌افزایی باعث ایجاد یک شبکه دفاعی قدرتمند و آسیب‌ناپذیر شده  و  امنیتی مثال زدنی در حراست از استقلال و تمامیت ارضی کشور و ارزشها و آرمان‌های انقلاب اسلامی  را به نمایش گذاشتند و شهید زلفعلی گلپور از شهدای نیروی انتظامی از این دسته بود..

تصاویر بیشتر از این مادر را در گزارشات تصویری صفیر گیلان با عنوان « ننه صنم بر»ببینید

تهیه و تنظیم گزارش//زلیخا صفری راسته کناری