به گزارش صفیر گیلان/شهیدابراهیم جعفری در ششم فروردین ماه سال ۱۳۲۶ ه.ش. در روستای بویین و پس از نه ماه انتظاربه عنوان نخستین فرزندِ محمد آقا و شوکت خانم متولد شد. بنا به اعتقادات مذهبی شان نام کودک را ابراهیم نهادند آری ابراهیم اوّلین بت شکن تاریخ بشریّت، و شاید زمانی که والدین نام ابراهیم […]

به گزارش صفیر گیلان/شهیدابراهیم جعفری در ششم فروردین ماه سال ۱۳۲۶ ه.ش. در روستای بویین و پس از نه ماه انتظاربه عنوان نخستین فرزندِ محمد آقا و شوکت خانم متولد شد.

بنا به اعتقادات مذهبی شان نام کودک را ابراهیم نهادند آری ابراهیم اوّلین بت شکن تاریخ بشریّت، و شاید زمانی که والدین نام ابراهیم را برایش برگذیدند، خودشان هم خبر نداشتند، ابراهیمشان روزی یاور بت شکن زمانه خواهد شد.

پدر ابراهیم بسیار متدیّن و مذهبی بود. به همین دلیل آقا و خانم، در کنار کشاورزی، تولیّت بقعه ی آقا درویش محب علی بویین را عهده دار بودند.

ابراهیم در کانون گرم خانواده ای رشد کرد، که اسلام دوستی در آنجا همیشه حرف اول را می زد او به پدر و مادر در کارهای کشاورزی کمک می کردو همیشه نمازش را اول وقت می خواند مثل همه بچه ها فوتبال و والیبال بازی می کرد و روی هم رفته اولاد خلفی برای والدین اش بود.

دوران دبستان خود را در مدرسه «دادور»(شهیدمفتح کنونی) واقع در روستای پیشده، روستایی در جوار زادگاهش بویین، با موفقیت سپری کرد و به عنوان شاگرد ممتاز شناخته شد. پس از آن برای ادامه تحصیلات دوره متوسطه وارد مدرسه «امیرکبیر»(شهید کدیور کنونی) شهر فومن گردید.

سال ۱۳۴۳ه.ش و در واقع همان سالهای دوره متوسطه بود که در کنار درس به فعالیت های انقلابی دست زد.

فعالیتهای قبل و حین انقلاب معلم شهید ابراهیم جعفری؛

شهید در مسجد محل به مداحی و سخنرانی پرداخت و مردم محله خود را با مکتب انسان ساز اسلام و کتاب های مذهبی آشنا کرد.

همیشه سطح اطلاعات وی بیشتر از هم سن و سالهایش بود و حتی در اوقات فراغت هم عطش یادگیری علم در وی خاموش نمی شد.

به حفظ قرآن و مطالعه نهج البلاغه و احادیث می پرداخت. از ویژگی های بارز‍ او می توان به صداقت و صمیمیت و اخلاص در کارها اشاره کرد.

سرانجام در سال ۱۳۴۶ه.ش. با رتبه ممتاز موفق با اخذ دیپلم طبیعی گردید و بلافاصله خود را برای انجام خدمت سربازی به نظام وظیفه معرفی کرد.

از آنجایی که به ترویج علم و دانش علاقه زایدالوصفی داشت، دو سال خدمت سربازی خود را تحت عنوان «سپاهی دانش» در یکی از روستاهای دور افتاده آذربایجان غربی به نام«حاج بابا وسطی» به اتمام رساند. طی این دو سال به دلیل تنگ دستی خیلی دیر به دیر به زادگاهش سر می زد.

وی درتاریخ ۱۳۴۸/۱/۱۱خدمت سربازی اش را به پایان رساند. و درست چهار ماه بعد به استخدام آموزش و پرورش شهرستان فومن درآمد. و در مقطع ابتدایی، در مدارس روستایی فومن و شفت مشغول تدریس شد.

همیشه از دیدن وضع فلاکت بار مردم رنج می برد و تا حد توان خود به افراد بی بضاعت کمک می کرد. او دانش آموزانش را بسیار دوست می داشت. در مقابل بچه ها هم عاشق معلّم دلسوزشان بودند.

زمان زیادی نگذشت که ایشان برای ادامه تحصیل و گسترش فعالیت های انقلابی اش در سال ۱۳۵۱ ه.ش. به شهر رشت نقل مکان کرد. و خانه ای محقّر با کمترین امکانات رفاهی در خیابان سردار جنگل(نقره دشت) اجاره کرد. از آن پس در شهر رشت و در مدرسه فنی و حرفه ای که امروز به نام خود شهید بزرگوار است، مشغول تدریس شد. رشته اصلی اش بازرگانی بود اما در کنار بازرگانی، دینی و قرآن هم تدریس می کرد.

در تاریخ ۵۳/۱۱/۱۵ به اخذ مدرک لیسانس بازرگانی از «مدرسه عالی بازرگانی رشت» نائل آمد. در آن برهه از زمان، او در مرکز استان گیلان (رشت) یکی از نمایندگان نشر و پخش کتابها و اعلامیه های حضرت امام و تکثیر نوار انقلابیون سرشناس کشوری چون، مقام معظم رهبری، استاد شهید مطهری، مرحوم آیت الله طالقانی و دکترشهید، علی شریعتی و… بود. علاوه بر آن خودش نیز به شهرهای مختلف، از جمله: رشت، بندرانزلی، فومن و صومعه سرا می رفت و بر علیه رژیم طاغوت سخنرانی می کرد. در همین گیرودارها بود که یکی از دوستان انقلابی اش توسط ساواک دستگیر و راهی شکنجه گاه شاه گردید. شهید جعفری پس از دستگیری همرزم خود، احساس خطر کرد و با خود گفت: دیر یا زود مرا هم دستگیر می کنند. باید دنبال چاره باشم. به همین دلیل شبانه با یک وانت مزدا که بار گوجه فرنگی حمل می کرد دو چمدان پر از کتاب و اعلامیه را زیر جعبه های گوجه پنهان کرد و به وسیله راننده خدابیامرز، میرزا هادی به زادگاه خود روستای بویین رفت. از آن پس فعالیت های خود را گسترده تر کرد.

 

خاطرات پسر عموی شهید؛

روز تاسوعای سال ۱۳۵۷ امام اعلامیه صادر فرموده بودند. که مردم در راهپیمایی سراسری کشور شرکت نمایند، من به اتفاق شهید جعفری و دوستانش به راهپیمایی رفتیم در هنگام راهپیمایی شهید جعفری رو به من نمود و همچنین به یکی از دیگر از دوستانش گفتند که در طرفین من قرار بگیرید زیرا ساواک و ماموران شاه مرا زیر نظر دارند و می خواهند مرا دستگیر نموده یا ضربه ای به من وارد نمایند در جوابش فرمودم مگر شما از شهید شدن می ترسید گفت: نخیر اما من می خواهم خوب بمیرم تا اینکه چند روز بعد شنیدم که در هنگام سخنرانی در راهیمایی به آرزویش رسید و دیگر اینکه در زمان طاغوت در آن جو فشار و خفقان که در مملکت حاکم بود ایشان فعالیت مذهبی و سیاسی زیادی بر علیه حکومت شاه داشتند و شدیدا رژیم کمونیستی را محکوم می کردند و می فرمودند به حرفهای اینان گوش ندهید اینها می خواهند دین در جامعه نباشد و می خواهند به هر صورتی شده در جامعه نفوذ کنند تا به اسلام ضربه بزنند ایشان قاطعانه در مقابل عقاید کفر و الحاد ایستادگی می کردند و مرا از اوضاع احوال کشور در تاریخ اسلام آشنا می ساختند و دیگر اینکه رو به من فرمودند گفتند: اگر من سکوت کنم و تو سکوت کنی چه کسی می خواهد برخیزد اگر همه با هم باشیم و گوش به فرمان امام خمینی(ره) بدهیم انشاءا… طاغوت سرنگون می شود، و دیدیم اصولا حرکت در گیلان از شهادت شهید جعفری اوج گرفت و روند حرکت کلا تغییر کرد حقیقت این موضوع برای همه مشخص است و سراسر مطبوعات را متوجه امت انقلابی مردم مسلمان در گیلان نمود و شهرستانهای مختلف گیلان جهت سرنگون نمودن رژیم خشم و انزجار خود را نسبت به شهادت شهید جعفری ابراز نمودند.

 

شهید جعفری در سالهای خفقان از سال ۱۳۴۳ در بیداری و افشای جنایات پهلوی شب و روز فعالیت می کرد، وی دانش آموزان و دوستانش را به مکتب انسان ساز اسلام و به خواندن کتاب های مذهبی آشنا می کرد و در موقع انقلاب فرصت را غنیمت می شمرد و در تشکیل راهپیمایی ها و سخنرانی ها نقش بسیار عمده ای داشت و در محیط خفقان رشت و در چندین شهر دیگر استان نظیر فومن، بندرانزلی، صومعه سرا بر علیه رژیم طاغوت به سخنرانی پرداخت و در پخش اعلامیه هایی که از جانب امام خمینی(ره) صادر می شد نقش فعال داشت.

در آموختن تعلیم و تربیت دانش آموزان بسیار کوشا و حریص بود، صداقت و صمیمیت و اخلاص در کارها از ویژگیهای بارز ایشان بود تا آنجایی که در توان داشتند به محرومان جامعه کمک می کردند وی اوقات فراغت خودشان را به مطالعه کتابهای مذهبی و حفظ آیات قرآن مجید، نهج البلاغه، و احادیث می پرداختند، دارای اخلاق اسلامی خوبی بودند و در عمل به احکام اسلامی از واجبات، تا مستحبات اهمیت زیادی می دادند و در مجالس مذهبی و اجتماعی شرکت فعال داشتند و مقلد امام خمینی(ره) بودند و با شهادت خود عملا آنرا به اثبات رساندند.

آخرین صحبتهایی که از ایشان (قبل از شهادت بیادمانده)

خطاب به پدر و مادرش کرد، و گفت از من راضی باشید دیگر تحمل زنده ماندن را ندارم من می دانم که شهید خواهم شد، امام را تنها نگذارید به فرمان و پیام های او گوش کنید و در راهپیماییها حضور فعال داشته باشد و در عمل به احکام اسلام و قرآن غفلت نکنید و همچنین به مادرش گفت شما ۶ پسر دارید نمی خواهید یکی را در راه خدا قربانی کنی، انشاءا… به یاری خدا حکومت طاغوت به زودی سرنگون می شود، امام خمینی(ره) به ایران می آید و حکومت اسلامی تشکیل می دهد.

پس از جریان چهارم دی که بزرگترین حادثه دوران انقلاب در شهر فومن بود، گویا به ابراهیم جعفری الهام شد که شهید می شود. به این خاطر نزد والدین خود رفت و دست آنان را بوسید و گفت: ((از من راضی باشید. دیگر تحمل زنده ماندن را ندارم. من می دانم که شهید خواهم شد. امام را تنها نگذارید و به فرمان و پیامهای او گوش کنید، در راهپیمایی ها حضور فعال داشته باشید و در عمل به احکام اسلام غفلت نکنید)). مادر که سخنان فرزند را می شنود می گوید: ((خدا تو را برای ما نگاه دارد)) و به گریه می افتد. ابراهیم در جواب می گوید: ((شما۶ پسر دارید، نمی خواهید یکی را در راه خدا قربانی کنید. انشاالله به یاری خدا حکومت طاغوت به زودی سرنگون می شود. امام خمینی به ایران می آید و حکومت اسلامی تشکیل می دهد)). و این حرفها را جوان ۳۱ ساله، زمانی زده بود که ۶ ماه بود طعم زندگی مشترک را می چشید.

سرانجام در روز پنج شنبه به تاریخ ۵۷/۱۰/۷ زمانی که آسمان ایران از دود آتش استکبار اشباع بود، شهید ابراهیم جعفری به همراه عده ای از روحانیون، پزشکان، معلمان و دانش آموزان، در رشت، دست به تظاهرات می زنند که ابتدای حرکتشان از جلوی مدرسه سعادت(آیت الله بهجت کنونی) واقع در خیابان بیستون بود. به نقل یکی از شاهدان آن روز که به صورت مصاحبه می باشد و در آرشیو صدا و سیما موجود است آمده: ((شهید در صف اول معترضین قرار گرفته بود و شعار می داد تا اینکه نیروهای ساواک جلوی او را می گیرند و از وی می خواهند که به ساحت مقدّس حضرت امام خمینی(ره) هتّاکی کند.

او هم در مقابل ۳ بار محکم و استوار می گوید مرگ بر شاه.)) و به سبزه میدان رسیدند و رو به خیابان لاکانی تجمع کردند. معلم شهید بالای سکویی ایستاد و بی باکانه علیه رژیم ستم شاهی سخنرانی کرد. پس از اتمام سخنرانی وی، نیروهای گارد شاهنشاهی با آژیرهای گوش خراش و پخش گاز اشک آور و شلیک تیرهای هوایی وحشت عمومی را برانگیختند، معترضین را محاصره کردند. پس از آن صفوف جمعیت را شکافتند و به سوی شهید جعفری که سالها بود در تعقیب وی بودند، یورش بردند. به طرز فجیعی او را روی آسفالت خیابان لاکانی نقش بر زمین کردند و با باتوم برقی بر سرش ضربه زدند که جریان الکتریسیته باعث شوک مغزی وی گشت و بیهوش شد. پس از آن پیکر نیمه جانِ او توسط چند تن از دوستانش به بیمارستان دکتر حشمت(کوروش سابق) برده شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت اما به علت شکستگی جمجمه و خونریزی شدید مغز، دیگر هیچگاه بهبودی نیافت و به مقام رفیع شهادت نائل آمد. مقامی که همیشه آرزویش را در سر می پروراند. نیروهای ساواک پس از به شهادت رساندن ایشان شبانه به منزلش حمله کردند و دست نوشته ها و وصیت نامه و کتاب های او را به یغما بردند.

روز هشتم دی ماه، یک روز پس از شهادت وی پیکر پاکش از شهر رشت مشایعت شد. در جریان تشییع جنازه شهید تظاهراتی در خیابان امام خمینی(پپسی کولای سابق) و چهارراه میکائیل صورت گرفت. این تظاهرات به عنوان بزرگترین تظاهرات انقلاب در تاریخ گیلان به ثبت رسیده که اطلاعات آن در آرشیو صداوسیما موجود است. شعار تظاهرکنندگان در تشیع پیکر شهید جعفری از این قرار بود: الله اکبر، خمینی رهبر/ جعفری شهید شد/ محصّل بپاخیز معلمت شهید شد/ معلم شهیدم راهت ادمه دارد، حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد و… درهمین میان دو تن از انقلابیون فراق همرزمشان را تاب نمی آورند و بر اثر شلیک گلوله به مقام بلند شهادت دست می یابند. چند تن هم مجروح می گردند. با شلوغی اوضاع پیکر مطهر شهید را سوار بر آمبولانس از راه های فرعی به زادگاهش روستای بویین، انتقال دادند و در بقعه آقا درویش محب علی به خاک سپردند. رژیم سفّاک و خونریز طاغوت می خواست تشییع و خاکسپاری این شهید گرانمایه در سکوت باشد تا شاید بتوانند پیام های رسای انقلابیش را خاموش سازند. بی خبر از آنکه نام این شهید بزرگوار همانند خورشیدی بر تارک آسمان انقلاب برای همیشه خواهد درخشد و یادش هیچگاه در دلها غروب نخواهد کرد.

اهداءکتابهای مانده از شهید به کتابخانه بقعه آقا درویش محب علی بوئین

پس از پیروزی انقلاب و آرامش اوضاع کشور، دو چمدان کتابی که از شهید بزرگوار به یادگار مانده بود، تعدادی به کتابخانه بقعه آقا درویش محب علی اهدا گردید. و بقیه میان دوستان و آشنایان تقسیم شد. علاوه بر آن یک دفتر به خط زیبای خود شهید برجای مانده که توسط خانواده اش حفظ و نگهداری می شود. و لباسهایی که در روز شهادت بر تن کرده بود توسط خانواده اش برای بازدید عموم به موزه میراث فرهنگی شهر رشت تقدیم گردید. این لباس شامل یک پیراهن و یک دست کت و شلوار بود.شهید ابراهیم جعفری بویینی علاوه بر اینکه نخستین معلم شهید انقلاب استان گیلان می باشد، اوّلین شهید انقلاب در شهر رشت نیز محسوب می گردد.

تنظیم؛زلیخا صفری

یاد و راهش گرامی و پر رهرو