صفیر گیلان/زلیخا صفری؛نخستین همایش شعر «شکوفه های بهمن » عصر روز پنج شنبه ۱۹ بهمن ماه در مجتمع فرهنگی و هنری سید الشهداء اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان فومن با حضورسید حمید رضا برقعی و  مسئولان شهرستان فومن فرماندار،امام جمعه و نماینده و همچنین شاعران استان گیلان و خانواده شهداء برگزار شد. در این […]

صفیر گیلان/زلیخا صفری؛نخستین همایش شعر «شکوفه های بهمن » عصر روز پنج شنبه ۱۹ بهمن ماه در مجتمع فرهنگی و هنری سید الشهداء اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان فومن با حضورسید حمید رضا برقعی و  مسئولان شهرستان فومن فرماندار،امام جمعه و نماینده و همچنین شاعران استان گیلان و خانواده شهداء برگزار شد.

در این مراسم که با شعر خوانی شاعر جوان کشوری همراه بود تعدادی از شاعران نیز شعر خوانی داشتند و سپس از خانواده شهدای دوران  انقلاب و مادران شهدا ءهنرمند و شاعران تجلیل شد.

سید حمیدرضا برقعی در قالب های مختلف شعری به هنرنمایی پرداخته و در غزل سرایی طبعی روان و قریحه ای سیال دارد.
بیشتر آثار وی محتوای آیینی داشته و در منقبت ورثای ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین سروده شده است .
برقعی در خوانش شعر نیز از توانایی بالایی برخوردار بوده و در بین شاعران جوان شناخته شده است.

سید حمیدرضا برقعی از شاعران کشورمان درجشن شعر «شکوفه های بهمن »غزلی از زبان ایران اسلامی  در فومن خواند.

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده
دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم

شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم –

چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه…دیوانم…

چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم

من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم

فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها
حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم

شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم

سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم

گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم

صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم

سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم

photo_2018-02-08_08-18-37photo_2018-02-08_08-18-58 photo_2018-02-08_08-18-52 photo_2018-02-08_08-19-03 photo_2018-02-08_08-19-10 photo_2018-02-08_08-19-16 photo_2018-02-08_08-19-20 photo_2018-02-08_08-19-30 photo_2018-02-08_08-19-25 photo_2018-02-08_08-19-35 photo_2018-02-08_08-19-50 photo_2018-02-08_08-19-45 photo_2018-02-08_08-19-55 photo_2018-02-08_08-20-01 photo_2018-02-08_08-20-05 photo_2018-02-08_08-20-11 photo_2018-02-08_08-20-15 photo_2018-02-08_08-20-36 photo_2018-02-08_08-20-48 photo_2018-02-08_08-20-55 photo_2018-02-08_08-21-04 photo_2018-02-08_08-21-10 photo_2018-02-08_08-21-19 photo_2018-02-08_08-21-31 photo_2018-02-08_08-21-40 photo_2018-02-08_08-21-54 photo_2018-02-08_08-22-08 photo_2018-02-08_08-22-24 photo_2018-02-08_08-22-53 photo_2018-02-08_08-22-38 photo_2018-02-08_08-23-10 photo_2018-02-08_08-23-44