اختصاصی/صفیر گیلان؛ دانشجوی دکترای جامعه شناسی در دلنوشته ای به بهانه گرامیداشت هفته منابع طبیعی چنین نوشت. روستا زاده ای که از نزدیک به قول شاعر “… مناجات درختان را هنگام سحر ،رقص گل یخ را روی باد ….” را بر اثر تجربه زندگی در دل طبیعت دیده و نفس پاک شقایق را در دامن […]

اختصاصی/صفیر گیلان؛ دانشجوی دکترای جامعه شناسی در دلنوشته ای به بهانه گرامیداشت هفته منابع طبیعی چنین نوشت.

روستا زاده ای که از نزدیک به قول شاعر “… مناجات درختان را هنگام سحر ،رقص گل یخ را روی باد ….” را بر اثر تجربه زندگی در دل طبیعت دیده و نفس پاک شقایق را در دامن کوه…..” دیده و شنیده است
و از طرفی هم با واژه های احساسی و مبانی نظری که امروزی که به صورت فانتزی در قالب پیام های زیست محیطی و افاده های کلاسیکی و آکادمیک بیان می شود آشنایی دارد.بنابه عقیده خویش اولی را “فطرت طبیعت دوستی ” و دومی را “شیوه های رسمی حفاظت از طبیعت ” می نامیم. اگرچه شاید هیچ پارادکسی را در هدف این دو شیوه مدنظر بالا در حفاظت از طبیعت نمی بینم اما در کیفیت حفظ طبیعت ،به اندازه فاصله زمین تا آسمان تفاوت است.چون در نوع اول آن احساس تعلق و دلبستگی ای که در آن صاحبان واقعی(چون عشق طبیعت در دل داشتند) بعنوان نامالکان قانونی زمین(چون زمین هایشان جزء منابع ملی محسوب می شد) دیده ام بطوری که حتی ناراحتی کج قامتی و آسیب یک درخت را در کنار مصائب زندگی خویش با عمق وجود لمس می کردند و به ودنبال درمانش بودند و در حفاظت از بوته ای از درخت به اندازه حفظ جان خویش تعصب داشتند و از فرزندان خویش گاها آن را گرامی تر می داشتند چون در برخورد ناصواب فرزندان خود با طبیعت، چنان برخوردی قاطع از خود نشان می دانند که گویی جای فرزند و درخت عوض شده است.چون هنوز در خاطرم است پدر بزرگم به خاطر آتش روشن کردن در بدنه یک درخت نیمه خشکیده، فرزندش را از غذا خوردن به مدت یک روز محروم و او را به صورت ناشتا ملزم به پیمودن مسافتی چند کیلومتری و خاموش کردن آتش را تنبیه او در نظر گرفت این همان تعلق خاطر یک روستایی و جنگل نشینی بود که بویی از علم آکادمیک و واژه های فانتزی نداشت اما گویا قانون طبیعت را خوب بلد بود ، خوب می نوشت و خوب هم اعمال قانون می کرد و یا چون به خوبی یاد دارم همسایه نزدیک ما در روستا که تازه الان فهمیدم او مالک نیابتی زمین( همان منابع ملی) یا بعبارت خودم جزء ” نامالکان قانونی” بود که آن موقع حتی برای تهیه هیزم از سرشاخه های خشک درختان افتاده درسرزمین همجواری همسایه خود، حداقل باید یه اجازه ای شفاهی می گرفیتم وگرنه با چهره برزخی وی مواجه می شدیم و بریدن شاخه و بوته های درختان و درختچه ها که در جایش گناهی نابخشودنی بود در قاموس صاحب زمین.(این نکته هم حائز اهمیت است که تازه این صاحبان زمین ‌،همان مالکان اراضی ملی بودند که اینقدر وفادار بودند….)حس تعلق خاطر و دلبستگی به آب و خاک به مثابه حریم چهاردیواری و برخی مواقع از آن بالاتر بود و حتی به خاطر نقض حریم های ملکی، چه سر و دست ها می شکست و….و این این اوج وفاداری به جنگل و طبیعت و محیط زیست بود.اگرچه شاید برخی با نگاه انتقادی به این رویکرد معتقد باشند که به خاطر نیاز بود.
آری یقینا اینطوری بود ولی الان مگه دیگر نیاز به طبیعت و تولید اکسیژن و…نیست.در هر صورت نیاز وجود دارد و شاید شکل و فرمت های آن تغییر کرده است و با تغییر شرایط اقلیمی و آب و هوایی جهانی امروزه حتی ضروری تر هم شده است.
🎄حال این سئوال مطرح است پس چرا امروزه با این همه پیشرفت علم و آگاهی از عواقب و پیامدهای فرسایش طبیعت و خواهش و یا گسترش اقدامات مقابله ای و قانونی و تشکیل سازمانهای رسمی و یا التماس و پیامک و زیرنویس ها،بازهم شاهد بی تفاوتی نسبت به محیط زیست و جنگل را شاهد هستیم؟
شاید از نگاه علمی بتوان گفت که پاسخ آن در نظریه فیلسوف و اقتصاددان بزرگ “کارل مارکس” نهفته است و آن همان الیناسیون و از خودبیگانگی است که انسانها نسبت به محیط زیست و طبیعت پیدا کرده اند و چون امروزه هیچ نفع و منافعی جز محرومیت را در قبال حفظ محیط زیست نمی بینند و یا بعبارتی هیچ عایداتی جز محرومیت در زندگی آنها ندارد و حتی گاها در جهت بازسازی همان منزل روستایی خود با یک سری برخوردهای سختگیرانه قانونی مواجه می شوندکه این خود عکس العملی را در پی دارد که موجب گسست وی با طبیعت و دل بریدن از همان دلبسته شان می گردد و موجب برخورد انفعالیشان در قبال محیط زیست می شود و آن وقت ما برای حفاظت از محیط زیست روز به روز نیازمند تر از دیروز به تاسیس سازماتهای رسمی و وضع قوانین سخت تر هستیم و آن روستاوند عزیز و فعال دیروز به فرد بی تفاوت امروز تبدیل می شود. بطوری که اگر دیروز آن درخت را محبوب تر از فرزند خویش می دانست ولی امروز عامل محرومیت خویش را در سپری کردن عمر خود در زیر سایه آن درختان می داند. حال سئوال دیگری مطرح است که راه برون رفت از این وضعیت چیست؟
🎄بنابراین اگر واقعا به دنبال راه حلی منطقی برای حل این مشکل هستیم راهش سپردن جنگل باز هم به دست جنگل نشینان صادقی است که نفس طبیعت در قلب آنها می تپد و بهره گیری از مشارکت آنان در حفظ ونگهداری طبیعت است و این را نیز باید بدانیم که در هر مشارکتی اصول و پیش نیازهایی مترتب باید آنها را نیز مدنظر قرار دهیم که مهمترین آن قانون تحلیل هزینه- فایده است که آن روستایی عزیز پیش خودش حساب می کند پس با سخت گیری های بیش اندازه آن روستاوندان و نگهبانان واقعی محیط زیست را به کنشگران منفعل تبدیل نکنیم.همچنین بسترهای مشارکت آنان را فراهم سازیم .
نویسنده؛ باقر رجبی ویسرودی – دانشجوی دکترای جامعه شناسی