صفیر گیلان؛بیشک اقتدار و عزت امروز ایران اسلامی نتیجه و ثمره خون شهدا و ایستادگی و صبر مادران آنان است، مادرانی که با تمامی عشق به فرزند، آنان را تقدیم راه خدا کرده و همچون حضرت زینب (س) بر شهادت فرزند خود صبر کرده و راه آنان را ادامه دادند.
اختصاصی/صفیر گیلان؛طبق روال روزهای کاری امروز در یکی از مجلل ترین هتل های شهرستانم که نشان هتل ۵ ستاره را با خود یدک می کشد برای تهیه گزارش از یک سمینار علمی و پزشکی میهمان دانشگاه علوم پزشکی گیلان بودم و در ساعات اولیه صبح در این همایش حضور داشتم که زنگ تلفنم کل برنامه این روز کاری را بر هم زد و من با اشتیاق این سمینار را که با سخنرانی پزشکان و متخصصان و رواسای علمی همراه بود به مقصد منزل شهیدی ترک کردم اگر چه این گزارش هم در راستای تقویت حوزه سلامت استانم بود ولی نام مادر شهید و شهدا برایم در جایگاه خاص و اول است.
نمی دانستم برنامه چیست ولی مسافت زیادی را با ماشین طی نمودم و از میان شالیزاران سبز به داخل جنگلهای سبز و درختان سر به فلک کشیده منطقه الیان رسیدم.
«ننه محمود» چشمت روشن!
از رفتن در مسیر روستا احساس شادمانی و حرکت و جنب و جوش روستائیان برایم جذاب بود و در مسیر انگار می خواست اتفاق بزرگی بیافتد و اینکه چرا ما رسانه ای ها از این همایش بزرگ بی خبر بودیم و در ساعات شروع به دعوت روابط عمومی فرمانداری شهرستان به جشن دعوت شدیم.
در زمان حرکت در دل جنگل کوهستانی و گذر از پیچ و خم جاده پرچمهایی خودنمایی می نمود که هر کدام تصویر مسئول کشوری را به رخ می کشید و در لابلای این بنر های بزرک که نام بنیاد مسکن در آن بزرگتر جلوه می نمود نام شهید و تصاویر شهید در جای خود جذابتر و دیدنی تر بود.
تا مسافت زیادی را با ماشین به طرف منطقه کوهستانی رفتیم و بعد از آن به دستور ماموران زحمتکش نیروی انتظامی و پلیس راهور اجازه ورود به ماشین داده نشد و من پیاده روی را بر نشستن در ماشین ترجیح دادم اگر چه راننده ما را بعنوان خبرنگار معرفی کردولی قانون برای همه قانون بود و ما نیز قانونمدار هستیم.
بعد از پیاده شدن از ماشین جمعیت زیادی را در اولین مسیر دیدیم و خواستم بدانم اینجا چه خبر است که چنین مردم روستا مشتاقانه در حرکتند و کسی امروز دنبال کار و شالیزار و دامداری و جنگل و غیره نیست و همه همه شادی اینجا بلند است تا جایی که شما طعم و عطر شادی را بر بلندای کوههای سر سبز می بینید و این شادی غرق شده در سبزی جنگل واقعا دیدنی بود.
یکی گفت: جشن عروسی است و دیگری گفت : برای افتتاح راه روستایی است و آن یکی گفت: به یُمن برکت شهید این جشن را بنیاد مسکن با هدیه میلیاردی بر پا کرده است.
برایم سوالها تکرار و مکرر در ذهن جاری بود مگر شهید عروسی می کند ان هم شهیدی که در ۱۸ سالگی به دوستداران انقلاب و ولایت پیوسته و امروز به به یُمن وجود با برکت نام این شهید روستای خجکه آلیان که از روستاهای خوش آب و هوا و بسیار زیبا چون پوستری رنگ به رنگ در شهرستان فومن و استان گیلان است چنین پر سر و صدا بر تبل سازندگی می نوازد و می رود تا به یک منطقه بکر و دیدنی در کشور بپیوندد..
پیر مردی مهربان که با دستان و گونه های پر چروک که سختی کار در دل جنگل و شاید سختی کار دامداری را برای ما تداعی می کرد گفت: دختر جان برای شهیدمان عروسی گرفتیم من فکر کردم شاید بخاطر کهولت سن چیزی گفت اما همچنان که جلوتر می رفتم و حرکت روستائیان را می دیدم به یاد عروسی های روستای کوچک خودمان افتادم زمانی که خیلی کوچک بودم.
اره این حرکت شبیه یک عروسی محلی بود وقتی یکی چیزی در دست می گرفتند تا به صاحب عروسی کمکی بکند و من یخ هایی را که زن همسایه در تشت گذاشته و بر سر می برد دیدم که می خواهد برای میهمانان آب خنک را مهیا کند و این صحنه در این روزگاران که به قولی امروزی که جهانی صنعتی و مجازی و … است دیدنی بود.
جالبتر از همه اینکه چرا مسیر این راه کوهستانی تا خانه ننه که از دور نمایان بود سنگ فرش است از یکی پرسیدم این راه را چه کسی درست کرده ؟ که ایشان در جواب گفت این راه را بنیاد مسکن برای ننه درست کرده تا امروز جشن عروسی پسرش را در این راه سنگ فرش شده بگیرد و در واقع راه سنگ فرش شده برای حضور میهمانان که به جش می آیند است وگرنه خیلی سخت بود که همه بتوانند تا بالا بیایند. .
با تعجب به جوان نگاهی کردم گفتم چرا اینجور حرف می زنید که گفت: بخدا راست می گویم امروز ننه برای پسرش محمود عروسی گرفته و همه روستاهای همسایه هم دعوت هستند.
با خنده از کنار جوان رد شدم و هم قدم با زنان روستا از سر بالایی سخت راه سنگ فرش شده به طرف بالا رفتیم و در بین راه از زنان روستا که برخی دسته گل از حیاط خانه را بر دست داشتند سوال پرسیدم که چرا این همه جمعیت اینجا هستند که یکی گفت: ننه تاجی ما را دعوت کرده به عروسی پسرش که شهید شده و ما امروز همه میهمان ننه تاجی هستیم.
کمی خودم را از این زن مهربان روستا کنار کشیدم و گفتم ننه تاجی کی؟ و مگر پسرش شهید نشده بعد چه جوری عروسی گرفته ؟ که این مادر و این زن همسایه با اشکی که بر گون هایش جاری شد گفت: خانم ننه تاجی خیلی مهربان است و برکت روستای ماست و ما امروز همه امده ایم تا در جشن باشیم.
سوالها مکرر در ذهن مرا به سمت دیگران که برای حضور در جشن در حرکت بودند سوق می داد یکی بنر را با زحمت می کشید یکی بسته های کارتون آب میوه و دیگری جعبه های شیرینی و آن یکی بدون ریا صندلی های سنگین فلزی را حمل می نمود و ما اگر چه می دانستیم که در جنگل کوهستانی همیشه مردمان زحمت کش باید سخت کار و تلاش کنند اما در گرمای اولین روز تیرماهی این تلاش بسیار ستودنی بود.
در مسیر راه که به خانه سنتی و چوبی ننه نزدیک می شدم گاهی در آن سو سکوت بود، در این سو خندههای مخفیانه و بعد اشکهای بی اراده که از چشمان برخی جاری بود. کنجکاوی غیرقابل وصفی ذهنم را به تصویرسازی از آن پیرزن چروکیده کشاند که امروز میهمانش بودیم .
از میان صندلی های مرتب چیده شده در مسیر سنگ فرش شده کوهستانی که بسیار زیبا در پیچ و خم جاده خودنمایی می کرد و سلام و احوالپرسی خودم را به داخل ایوان خانه مادر شهید رساندم شهید محمود فریدی اسمی که به روی بنر ها با عکس بسیار زیبا و جوان از شهید در دل جنگل مسیر راه خودش یک دنیا حرف داشت.
بدون تعارف به طرف اتاقی رفتم که زنان بسیاری آنجا دور هم نشسته بودند و اتاق در اتاق به سبک قدیم اینجا هنوز زنده بود خانه چوبی با دیوارهای سفید و گلی و پلکانی چوبی که برای رفتن به تالا خانه مهیا شده بود.
زنان روستا که بیشترشان سن و سال بالا بودند دور هم نشسته بودند و تنها کلماتی که بر زبان جاری می کردند اینکه( ننه محمود چشمت روشن)و من اولین بوسه را بر سر یک مادر که در قسمت بالای اتاق نشسته بود نشاندم که خانمی میان سال گفتند ایشان مادر شهید نیست همسایه ماست گفتم اشکال ندارد همنشین مادر که هست خودش یک امتیاز است و بعد برگشتم به سمت مادری که آن خانم با اشاره انگشت دست مرا متوجه نمود مادری پیر با لباس مشکی که این مشکی پوشی یا سیاه رنگ قدرت و اقتدار است و اغلب آدمهایی که سیاه میپوشند، از نوعی ابهت برخوردار هستند و ما این ابهت را در یک مادر بالای ۸۰ ساله گیلانی در دل کوهستان دیدیم و آن آدمهایی که دور و بر ننه بودند نشانه اقتدار بود.
وای چه دنیایی شد دنیای امروزم که مادر شهید در جلوی در این اتاق گلی نشسته بود و میهمانان همه در بالا دست و این خود یک درس بود که (ننه تاجی آرام) به ما داد و ایشان به مانند اسمش ارام و بی سرو صدا بود و من از این همه فروتنی و بی آلایشی که ننه داشت مبهوت شدم و این یعنی ایشان تاج گل قصه ما بودند .
فکرم این بود که چگونه ننه تاجی آرام را به یک ارامش وصف نشدنی توصیف کنم. در کنار ننه نشستم و کمی گفتگو که البته برای ننه سخت بود چون تالش زبان بود و حرف بنده را خوب متوجه نمی شد.
در این گذر در اتاقی دیگر زنان و دختران در حال پذیرایی از میهمانان بودند و هرکس می آمد باید از سفره خانه ننه لقمه نانی می خورد و این سفره هر لحظه به قول ما امروزی ها شارژ می شد اما چه زیبا و بدون الایش و بدون ریخت و پاش.
سفره ننه تاجی چای داشت ،چای محلی که عطرش همه را مست می نمود و نان داشت نانی که به گفته زن همسایه در شب گذشته و تا پاسی از شب توسط زنان روستا پخته شد و یک تکه پنیر محلی و کمی شکر چاشنی چای بود و این لقمه را به جرات می توانم بگویم که تمام مسئولان که به جشن رسیدند خوردند و ما نیز به دستور ننه در بالای تالار این خانه سنتی و قدیمی نشستیم و تکه نانی با چای خوردیم که طعمش برای همیشه بر روی زبانم شیرین جاری است و من نمی تونم این طعم را برایتان وصف کنم.
خلاصه اینکه جمعیت هر لحظه بیشتر شد و ما از بالای تالار خانه این جمعیت را می دیدیم و فقط به همکارانمان می گفتیم چه خبر شد اینجا این خبر مثل بمپ در کشور می ترکد خدایا یک مادر تقریبا بالای ۸۰ سال سن و در دل ارتفاعات یک روستای جنگل نشین بتواند پای هر مسئولی را به جشن فرزندش باز کند.
بعد از ساعتی خواستیم به میان جمعیت نشسته در پیاده راه سنگ فرش شده برویم که توجه ما به اتاق های بالای تالار خانه جلب شد روی دیوار عکس شهید نقش بسته بود و هر جا نگاه می کردی عکس شهید بود و گل و لاله و در این میان تاج گلهایی بسته شده از میان گلهای باغچه و سینی پر از شیرینی و شکلات به قول ما گیلانی ها مجمه برون پر زرق و برق که یکسری وسایلی را از قبل در داخل سینی قرار میدهند و سپس بر روی سر خودشان میگذارند! در کل سعی میکنند که در تزئین مجمه عروسی، از خوراکیهای محلی و شیرینی و … برای تزئین استفاده کنند و این یعنی جشن واقعی برای عروسی یک شهید و اینکه شهید زنده و جاویدان است.
از پلکان چوبی پایین امدیم پلکانی که روزگاری قدمگاه این شهید عزیز بوده و با همراهی خانواده به حیاط خانه رفتیم و مادر که عکس شهیدش را محکم روی سینه می فشرد و به استقبال از میهمانان می رفت نگاه به لباسهای مشکی که سالیان سال زیبنده ننه تاجی بود برایمان دنیای را ترسیم می نمود که سادگی و بی الایشی نمی تواند نصیب هر انسانی بشود و این مادر با تمام سادگی و بی الایشی جمعیتی را به حرکت در آورده بود.
در میان گفتگو با ننه تاجی آرام که تاج سر این قصه هست خواستیم جریان این رویداد را بیشتر بدانیم و با ننه گفتگو کنیم در این زمان خواهران شهید گرانقدر نیز کنار مادر بودند و سوال ما را برای ننه به تالشی ترجمه می کردند و آن اینکه ننه اینجا چه خبر است؟ و ننه با لهجه زیبا گفتند که چَم زَو عروسی و این کلمه را چند بار تکرار نمود و این یعنی عروسی پسرم هست!!!!.چَم زَو عروسی را ننه تاجی هر کسی را می دید می گفت: و این تکرار و تکرار می شد.
ساز زندگی بر تار خاطرات!
خلاصه اینکه بعد از گفتگو با مادر و خواهر شهید اصل ماجرا را از زبان بخشدار بخش سردار جنگل شهرستان جناب مقدم که در کنار ننه تاجی بود و با لهجه تالشی حرف می زد پرسیدیم و بخشدار گفتند که خانم خبرنگار داستان از آنجا شروع شد که جناب دکتر نیک زاد تقریبا دو سال پیش سفری داشتند به استان که با درخواست نماینده علارغم اینکه تا پرواز دکتر زمان کمی مانده بود در تاریح( ۱ اسفند ۱۴۰۰) به این روستا سفر می کند و ننه در آن روز با عکس شهید به استقبال این میهمان می آیند و رییس بنیاد مسکن در منزل شهید قول داده بودند که راه دسترسی به منزل این شهید را آسفالت کنند که البته روستای خجکه با حدود ۳۰ خانوار جمعیت اامروز با این راه سنگ فرش شده پر رونق خواهد بود.
در این میان که تصویر برداران و صدا برداران با انواع دوربین ها وهلی شات و… همه تند تند می دویدند انگار این عروسی یک میهمان ویژه نیز داشت و ان جناب دکتر نیکزاد بود که ویژه و اختصاصی با ماشین خودش به روی این سنگ فرش تا رسیدن به خانه ننه تاجیک مجوز عبور داشت و اینجا چرخ ماشین رییس بنیاد مسکن کشور برای رسیدن به خانه ننه تند تند می چرخید و همه به دنبال این ماشین بودند .
ننه با عکس پسر شهیدش که با دسته گل و کاسه های پر گل در دست داشت به همراه دخترانش به استقبال دکتر نیکزاد امدند و گل و نقل و شیرینی به روی رییس بنیاد مسکن و استاندار و فرماندار و نماینده و دیگر مسئولان استانی ریخته شد و ننه ارام گرفت چون فکر کرد که به روی پسرش گل می ریزد و این نتیجه خدمت است چه خدمت در دفاع از امنیت و چه خدمت در راستای خدمت رسانی به مردم و اینکه پسر ننه تاجی در دفاع از امنیت کشورش شهید شد و مسئولان بنیاد مسکن هم در راه خدمت به این روستا گامی برداشتند که ماندگار شد و اینجا ساز زندگی بر تار خاطرات یک شهید به همت مسئولان کشوری بلند شد و این ساز گوش خراش بود و صدایش بسیار بسیار بلند تا جایی که در سطح کشور پیچید..
زحم روی پایش نشانه شهادت بود
در میان هم همه جمعیت رفتیم شاید بیش از تعداد انگشتان دستمان جوانان و زنان و مردان روستا در حال دادن شیرینی و شربت بودند به میهمانان حاضر در جشن و هر کس کاری می کرد با «حاج علی فریدی» پسرعمو و دوست شهید محمود فریدی بوده گفتگو کردیم : ایشان گفتند شهید محمود با من زندگی میکرد و روزهای بسیار خوب و خوش اما کوتاهی را با هم سپری کردیم چون در قدیم ما پسر عموها باید در کنار هم و با هم حرکت می کردیم و ایشان بیشتر در منزل ما بود.
وی با اشاره به ویژگیهای شهید فریدی افزود: معرفت، عشق و محبت از رفتار، گفتار و کردار شهید تبلور ساخته بود و موج میزد.
پسرعموی شهید فریدی با اشاره به مسافت دور مدرسه با روستا می گوید: شهید محمود و سایر دانش آموزان محل ۱۰ کیلومتر را برای آموختن علم و آموزش پیاده روی میکردند و این مسیر یک مسیر راه باریکه و بسیار سخت بود.
فریدی با نقل خاطرهای از شهید محمود بیان کرد: اواخر و قبل از اعزام به جبهه یک دستگاه دوچرخه خریده بود و با دوچرخه رفت و آمد میکرد و یکی از این روزها با دوچرخه به زمین میخورد و پایش زخمی میشود.
وی ادامه داد: برای مداوای شهید محمود از شهر پزشک اختیار کردیم و با پانسمان و موارد بهداشتی پای شهید را باند پیچی کردیم تا کم کم خوب شد و شاید آن زخم و باند پیچی نشانه ای بود برای شهادت و زخم هایی که در جبهه حق علیه باطل به جان خرید و هرگز مداوا نشد بلکه شهادت که ارزویش بود قسمتش شد.
امروز با هر کدام از اهالی خجکه که سر صحبت را باز میکردیم از خصوصیات شهید فریدی سخن میگفتند، از معرفتش، مردم داری و انسانیتش میگفتند،از زحمت کشیدن و کار و تلاش برای کمک به پدر و مادر با سن کمی که داشت، از حُسن خلق، ادب و متانت حرف میزدند و همگان انقلابی گری و ولایت مداری شهید را تحسین میکردند.
اشکهایی که هنوز با آه جاری است
خواهر شهید که اشک های جاری شده بر روی گونه هایش عطر و رنگ تازه دارد و انگار که همین الان خبر شهادت برادرش را شنیده در گفتگو با ما می گوید من نتوانستم برادرم را در دیدار اخر ببینم.
اشک که امان خواهر شهید را بریده و تند تند همراه کلماتی که بر لب جاری می کند در گونه های سرخش در زیر آفتاب تیرماهی می غلطد بیشتر ما را برای پرسیدن خاطرات سوق می دهد.
خواهر شهید می گوید ما در ییلاق با پدر و مادرمان بودیم که خبر شهادت برادرم را آوردند و ما به دلیل اینکه مسافت ییلاق دور بود و کوچک بودیم نتوانستیم به روستا برگردیم.
در این زمان بغض خواهر بزرگ با هزاران آه و افسوس ترکید و ایشان با لرزش کلمات گفت: ما روح برادر شهیدمان را ندیدیم و بعد از ۴۰ روز بر سر مزار برادر آمدیم و این حرف چون پتکی سنگین بر سرم فرود امد و خواستم که اشکهایم نیز همراه اشک این خواهران بزرگوار گونه هایم را برای لحظه ای نوازش کند تا بدانم در کجا هستم..
این خواهران که زینب گونه بعد از ۳۰ سال روایتگر اخلاق و منش برادر بودند گفتند در طی این سالها ما همیشه کنار مادر بودیم و حتی همسر و فرزندانمان نیز ننه را تنها نگذاشتیم و امروز خوشحالیم که به نام برادر شهیدمان چنین حرکتی در روستا توسط مسئولان بنیاد اجرا شده که ما از زحمات مجموعه بنیاد مسکن شهرستان فومن که در مدت سخت کاری در این روستا حضور داشتند تقدیر می کنیم و اجرشان با شهدا باشد انشالله….
سجده متفاوت در حیاط خانه ای در خجکه آلیان فومن،
گفتنی است این جشن و سرور حاصل درخواست مادر شهید از مسئولان بنیاد مسکن برای بهسازی راه روستای خجکه آلیان که با حضور دکتر اسدالله عباسی استاندار گیلان، اکبر نیکزاد رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی ، فرماندار ،نماینده و تعدای از مدیران کل استان و نیز دیگر مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد و پروژه طرح هادی روستای خجکه آلیان از روستاهای توابع شهرستان فومن به بهره برداری رسید.
پروژه اجرای طرح هادی روستای خجکه آلیان شهرستان فومن با اعتباری بالغ بر ۷ میلیارد تومان از مطالبه مادر شهید بود که بهمن سال ۱۴۰۰ جناب دکتر نیکزاد با حضور در روستای خجکه با والده بسیجی شهید محمود فریدی ملاقات و درخصوص آسفالت خیابان شهید قول مساعد دادند که امروز این قول عملی شد و این بود هدیه میلیاردی به جشن یک شهید.
اقامه نماز جماعت توسط امام جمعه شهرستان فومن که به روی فرش های حیاط خانه ننه تاجی آرام که به دست جوانان پهن شده بود پایان بخش بهره برداری از این پروژه بزرگ بود که بسیار با اذانی که زنده توسط یکی از قاریان بر حیاط خانه ننه بلند شد ساز زندگی دیگر را نواخت و این یکى از لحظات زیبا و جذاب بود که تصویر آن از پنجره صفیر گیلان، بلند کردن دست ها پینه بسته مادر شهید به سوى آسمان برای تشکر و تقدیر و دعاگویی از مدیران بود و چنین شد که جشن حیاط خانه مادر شهید مزین به نماز و دعا شد.
مادران شهدا با پرورش و تربیت فرزندانی خداجو و تقدیم آنان در راه اسلام، از ارزشهای انقلاب اسلامی دفاع کرده و با صبر و ایستادگی بر آرمان والای خود در حفظ دستاوردهای نظام، از حرمت خودن شهدای خود حراست کردند.
بیشک اقتدار و عزت امروز ایران اسلامی نتیجه و ثمره خون شهدا و ایستادگی و صبر مادران آنان است، مادرانی که با تمامی عشق به فرزند، آنان را تقدیم راه خدا کرده و همچون حضرت زینب (س) بر شهادت فرزند خود صبر کرده و راه آنان را ادامه دادند.
مادران شهید چراغ راه مناسب برای بانوان و دختران جوان و نوجوان ایران اسلامی هستند تا به عنوان الگوی آنها در فرزندآوری و تربیت فرزندان شایسته مورد توجه قرار گیرد.
اهمیت تربیت فرزندان شایسته توسط مادران ایران زمین بر کسی پوشیده نیست و این امر نقش مهمی برای آینده کشور دارد و تا از این طریق آینده ایران اسلامی به نحو شایسته ای ساخته شود.
به عنوان یک خبرنگار ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه را امر ضروری می دانم و چه کسانی شایستهتر از مادران شهیدان برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه هستند.
- نویسنده : تنظیم؛زلیخا صفری راسته کناری
Sunday, 24 November , 2024