به گزارش صفیر گیلان؛شهید سجاد طاهری نیا از اهالی خطه سرسبز گیلان و شهر رشت در تاریخ ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۴ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش پاسدار بود و مادرش در تربیت دینی او اهتمام کامل داشت. سجاد طاهری نیا پس از گذراندن دوره تحصیلات متوسطه و در سن ۱۸ سالگی […]
به گزارش صفیر گیلان؛شهید سجاد طاهری نیا از اهالی خطه سرسبز گیلان و شهر رشت در تاریخ ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۴ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش پاسدار بود و مادرش در تربیت دینی او اهتمام کامل داشت. سجاد طاهری نیا پس از گذراندن دوره تحصیلات متوسطه و در سن ۱۸ سالگی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و قدم در راهی نهاد که پدرش در آن جوانی را سپری کرده بود.
با شدت گرفتن درگیری ها در عراق و سوریه سجاد طاهر نیا تصمیم گرفت به سوریه برود و از حرم اهل بیت و اسلام ناب محمدی که در معرض خطر تعرض تروریست های تکفیری قرار گرفته اند دفاع کند و برای اعزام به سوریه تلاش های فراوانی داشت.
بالاخره پس از تلاش های فراوان موفق به کسب اجازه فرماندهان سپاه برای اعزام شد اما از آن جایی که تولد فرزند شهید نزدیک بود، فرمانده سپاه گیلان نام سجاد طاهری نیا را از کاروان اعزامی حذف کرد.
به نقل همسر شهید، وقتی سجاد از حذف نامش خبردار شد به شدت ناراحت شد و حتی با التماس و گریه و زاری همسر و سپس فرمانده اش را راضی کرد تا اعزامش به تاخیر نیفتد و در تهایت هم با همان کاروان راهی سرزمین شام شد.
شهید سجاد طاهرنیا از جمله جوانان غیور گیلانی بود که در تاسوعای حسینی ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در حین انجام مأموریت مستشاری در «حلب» سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید سجاد طاهری نیا :
با سلام به امام زمان (عج ) نائب بر حقش امام خامنه ای عزیز، یک روز مانده به محرم ۹۴ و آغاز عملیات
« به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود »
پدر و مادر!
با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بندهی حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط می توانم بگویم انشاءالله حضرت زهرا (س) و حضرت علی ( ع ) اجرتان دهد و شفیع شما باشند، در آن روزِ سخت. مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فداییِ ،پسرِ اربابِ بی کفنمان کنید، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش می کنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید . دوست دار شما _ پسر شرمندهی شما
پدر شهید طاهرنیا،زندگی سی ساله سجاد کنار ما به اندازه سی دقیقه گذشت
پدر شهید طاهرنیا در بیان چند خاطره از شهیدش سجاد طاهرنیا می گوید: سجاد به دختر و همسرش علاقه بسیار زیادی داشت. حتی یک بار به فاطمه رقیه دخترش تندی نکرد.
وی ادامه داد: در وصیت نامه اش آورده است که اگر شهادت نصیب من شد و جنازه ام دست دشمن افتاد از مسئولان و فرماندهان خود می خواهم که برای گرفتن پیکرم حتی اندکی از بیت المال هزینه نشود.
پدر شهید طاهرنیا همچنین گفت: محمد حسین پدرش شهید طاهرنیا را ندیده اما هر جایی که برود حتی اگر دیواری پر از عکس باشد، تصویر پدرش را تشخیص می دهد و می گوید بابا. تا عکس را نبوسد کوتاه نمی آید.
وی اظهار داشت: برادر همسر شهید طاهرنیا که در سوریه هم همرزمش بوده تعریف می کرد، در شب عملیات بعد از نماز مغرب و عشا از سجاد به خاطر فداکاری که کرده و برای دفاع از اسلام همسر و فرزندش را به خدا سپرده و به سوریه آمده تجلیل کردند. یکی از همرزمانش به سجاد می گوید برگشتی با همسرت یک سفر مشهد برو، سجاد میگوید ببینیم برمی گردیم.
پدر شهید طاهر نیا گفت: در شب عملیات سجاد اصرار داشته با برادر همسرش و همرزمش گفتگویی داشته باشد. ایشان فکر می کند شهید طاهرنیا می خواهد درباره خطرات علمیات هشدار بدهد اما سجاد به من گفت انشا الله تو سالم بر میگردی و درباره فاطمه رقیه و محمد حسین( دختر و پسر خودش) به او سفارش می کند.وی درباره شهادت شهید طاهرنیا هم گفت: سجاد روز تاسوعا و ساعت ۹ صبح شهید می شود.
بعد از شهادتش فرماندهان می آمدند خانه ما. هر چه اصرار داشتم کسی که او را به عقب منتقل کرده ببینیم فرماندهان سجاد طفره می رفتند. سه ماه بعد از شهادتش دو نفر از همرزمانش که اهل تهران و بهشر بودند به خانه ما آمدند و گفتند حقیقت این است آمدن به خانه شما برای ما بسیار سخت بود.
پدر شهید طاهر نیا ادامه داد: این دو همرزم سجاد که در لحظه شهادت کنار شهید طاهر نیا بودند درباره چگونگی شهادت شهید گفتند، سجاد به همراه چند نفر دیگر
بودند که موشکی کنارشان به زمین اصابت کرده و منفجر شد و دو نفر در دم شهید می شوند. زمانی به کنارشان رسیدیم سجاد دمر روی زمین افتاد بود و از ناحیه بالای ران و شکم مجروح شده بود و خونریزی شدید داشت. پانسمانش کردیم و سجاد به من گفت، مجید، من حالم خوب است به دیگران برس.
کولش کردم که به جایی که امداد حضور دارد برسانم که در راه متوجه شدم صدای ایشان آرام تر شد.
داشت ذکر می گفت. ترکشی هم پشتش خورده که به ریه ایشان نفوذ کرده بود و ما متوجه نشده بودیم.
سجاد از ما تقاضایی داشت که نتوانستیم انجامش بدهیم و همین شرمندگی اجازه نمی داد پس از شهادت به حضور پدر و مادرش برسیمآب می خواست و به خاطر جراحت نمی توانستیم به او آب بدهیم. سجاد پس از جراحت مدام ذکر می گفت و نزدیک آمبولانس که رسیدیم به شهادت رسید.
وی اظهار کرد: هفت روز پس از شهادت پیکرش آوردند. وقتی تابوت را باز کردند و من پیکرش را دیدم با وجود خونریزی بسیار زیاد چهره اش گلگون بود و کمترین رنگ پریدگی که در مرگ های معمولی در چهره متوفی می بینیم خبری نبود. فکر می کردی او زنده است.
پدر شهید طاهر نیا خاطرنشان کرد: سجاد با آیت الله احدی، اهل مازندران که در حوزه علمیه قم تدریس می کرد ارتباط داشت. ایشان تعریف می کرد شهید طاهرنیا برای آخرین بار به سوریه اعزام می شد، وقت خداحافظی از من تقاضای استخاره کرد. آیه ۱۲۳ سوره توبه که مفهومش به شهادت و مبارزه با دشمنان اسلام نزدیک است آمد.
دو بار تکرار کرد آیه شهادت برای من آمده است. گفتم برگردی میگویم چه آیه ای آمد که شهید شد و پیکر مطهرش به ایران آمد.
وی شهید طاهرنیا را فردی مطیع امر ولایت توصیف کرد و گفت: شهید طاهرنیا می گفت باید از ولایت نه جلو بزنیم و نه عقب بیافتیم. باید جا پای آقا( آیت الله خامنه ای) بگذاریم. هر چه ایشان گفت همان را انجام بدهیم، اگر ولایتی باشیم امام حسین(علیه السلام) زمان بدون یار نمی ماند.
پدر شهید طاهرنیا اظهار کرد: این شهید همیشه به من می گفت پای منبر و مجالس عزا می نشینیم و می گوییم کاش در زمان امام حسین( علیه السلام) بودیم و به یاری ایشان می رفتیم. اگر امروز حرم حضرت زینب( سلام الله علیها) و رقیه( سلام الله علیه) را خراب کنند ما اینجا باشیم فایده زندگی ما چیست.
وی تاکید کرد: شهید طاهر نیا یک لحظه هم نمی گذاشت نمازش دیر بشود. زمان نماز اول وقت برایش خیلی مهم بود. به نماز جماعت اهمیت می داد.
پدر شهید طاهر نیا اظهار داشت: این شهید هر وقت من و مادرش را می دید دست ما را می بوسید و می گفت این بوسیدن دست شما مثل نماز واجب است. سی سال کنار ما زندگی کرد اما برای ما به اندازه سی دقیقه گذشت.
پدر شهید طاهرنیا از سجاد میگوید: ۶۴/۴/۴ در رشت متولد شد. روزی که به دنیا آمد من در منطقه بودم. روزی هم که فرزند سجاد به دنیا آمد او در سوریه بود.
آقاسجاد تاسوعا شهید شد. من یک روز بعد از عاشورا متوجه شدم. سر زمینم بودم در روستا با لباس کار. تماسهای مشکوک با من میشد از طرف دوستانم که کجایی؟ کی به خانه برمیگردی؟ کمکم دلهره به جانم افناد. دیدم دوستانم آمدند سر زمین دنبالم سوار ماشین که شدم یکی از دوستانم تماس گرفت تسلیت گفت.پاهایم سست شد و به من گفتند که سجادم شهید شده. به خانه که رسیدم دیدم خانه و محله مملو از جمعیت است.
Wednesday, 27 November , 2024