اختصاصی/صفیر گیلان؛آنچه می نویسم تمام اربعین حسینی نیست و تو اگر می خواهی در حیرت این همایش بزرگ بشری بمانی نباید این تصاویر را از پشت قاب دوربین من و یا دریچه رسانه ها ببینی بلکه باید هوایی شوی و پیاده به میعادگاه عشق قدم بگذاری.. اربعین تنها یک روز برای برگزاری مراسم عزاداری نیست […]
اختصاصی/صفیر گیلان؛آنچه می نویسم تمام اربعین حسینی نیست و تو اگر می خواهی در حیرت این همایش بزرگ بشری بمانی نباید این تصاویر را از پشت قاب دوربین من و یا دریچه رسانه ها ببینی بلکه باید هوایی شوی و پیاده به میعادگاه عشق قدم بگذاری..
اربعین تنها یک روز برای برگزاری مراسم عزاداری نیست بلکه روزی برای میلیونها دلداده امام حسین (ع) است که برای رسیدن به آن لحظهها را شمردهاند. روزی است برای عاشقانی که با پای پیاده مسیری طولانی را به امید معشوق طی میکنند و از سختیها نمیهراسند.
شمارش معکوس برای برگزاری بزرگترین کنگره معنوی شیعیان جهان آغاز شده است؛ کربلا میزبان زائرانی از گوشه و کنار جهان است،مرد و زن ،پیر و جوان و کودک و نوجوان و همه و همه …..
وقتی میگویم گوشه و کنار یعنی حسین بن علی (ع) فراتر از یک دین و مذهب است و این را تو در مراسم اربعین کربلا، میبینی که افراد چگونه میزبانی مهربان هستند برای همه ی زائران عاشق حسین (ع)که پیاده و برخی نیز پای برهنه بر این جاده قدم می گذارند و تودر این عشق بی انتها و در این سراب بی نظیر می مانی چرا که تاول های بزرگ روی کف و انگشتان پا هم نمی تواند افراد را از این ماراتن بزرگ باز نگهدارد .
و زائران حاضر در این ماراتن بزرگ عاشقانی هستند که با عشق برای رسیدن به معبود در این جاده گام می گذارند ،البته دستهای هم در این ماراتن سوار ماشین شده و بیصبرانه راهی کربلا می شوند و دسته دیگر کسانی هستند که با پیادهروی صبر را مزه مزه میکنند تا به میعادگاه عشق در سرزمین کربلا وصل شوند.
شاید در این روزها تنها زمانی است که گذر زمان را احساس نمیکنی و این عشق اباعبدالله الحسین است که تو را از دورترین نقاط شهر و کشورت به سمت خودش جذب میکند و تو پای پیاده تمام تلاشت را می کنی که از قدم و گامی که هم سفرانت بر می دارند جا نمانی و این عشق حسادتی را در تو ایجاد می کند که خسته نمی شوی و اگر هم خسته شوی و گوشه ای بنشینی با دو چشمت قدمها را می شماری و باز هم خستگی را کنار گذاشته و با تمام قد و قدرت به راه رفتن ادامه می دهی.
این روزها شهرهای منتهی به مرزها شب و روزنمی شناسند و همه بیدارند در طول مسیرها پیادگانی را میبینی که خستگی مسیر ذرهای از اراده آنها برای رسیدن کم نکرده است؛ و تو در این ماراتن عشقی را تجربه میکنی که خط پایانش به حضرت عشق یعنی ابا عبدالله الحسین (ع) منتهی میشود و جالب اینکه همه در این ماراتن برندهاند.
همه در این ماراتن برنده هستند زیرا همه به یاری و کمک هم می آیند و در برنده شدن از رساندن آب ،غذا، جا و مکان و حمل کوله پشتی نیز دریغ نمی ورزند…. که در این تصاویر می بینید هیچ کس دریغ نمی کند.
در مسیر و در شمارش عمود ها بوی قهوه و بوی خوش گلاب قمصر کاشان و زعفران ناب قائنات ایرانی اول صبح فضا را پُر کرده است و دودی که از کُندهای درختی که برای درست کردن چایی در کنار مواکب روشن شده هر رهگذری را وسوسه میکند تا چای صبحانه را اینجا میل کند و با شربت زعفرانی قمقه اش را پر اب و با گلاب سر و روی تازه کند .
ماراتونی که همه را بیقرار دیدن یارکرد
در مسیر راه هیئت هایی را می بینی که با تمام سیستم سوتی خود در این همایش بزرگ آمده و مداح نیز گاهی با فریاد حیدر حیدر و گاهی حسین حسین که بدرقه راه پیادگان اربعین حسینی است تو را به یاد جوانان رشید این مرز و بوم در هشت سال دفاع مقدس می برد و کوله پشتی که چاشنی دل نوشته * نایب الزیاره ۱۳۰۰ شهید خط شکن*است تو را به یاد خظ شکنان و سرداران شهید می برد و تو در این عطر و بو نفسی تازه می کنی و پا محکم تر می نهی تا به دنیا بفهمانی که ظلم ماندنی و ماندگار نیست و شهدا همیشه زنده و جاویدند.
جمعیت موج میزند؛ همه بیقرار اربعین هستند و من مادری را می بینم که فرزند خود را در کالسکه نه در سبد پلاستیکی میوه گذاشته و سراسیمه خود را به مراسم می رساند؛پیرزنی با تمام سالخوردگیش عصای خود را محکم بر زمین میزند تا از حرکت پیادگان عقب نماند.
کودکی که میان جمعیت روی شانههای پدر جا خوش کرده و جوانانی که با سرنگ تاول های پای یکدیگر را بیرون می کشند و زنان عرب که طناب گوسفند را به دنبال خود می برند و هر جا احساس کردند این حیوان که برای زنده ماندن اسماعیل به دست ابراهیم ذبح و قربانی شد خسته شده به نزدیکترین موکب اهدا تا قربانی شود و از گوشت آن برای زائران غذا فراهم شود.
من در مسیر پسران جوانی را دیدم که برای برنده شدن در این ماراتن بزرگ در ماساژ دادن زائران دریغ نکرده و با حرکت دستان خود قوتی دوباره را تزریق هم نوع خود می کردند و جوانانی که با عشق بر کفش زائر واکس می زدند و پارگی پاپوش را با سوزن به سرعت می دوختند.
من در مسیر هیبتهای تیرهای را میدیدم که باد عبا و چادر آنها را به بازی گرفته بود؛ تا چشم کار میکرد چهرههایی را میدیدی که عرق از سَر و روی آنها میچکد اما مدام آستین خود به صورت میکشند و آرام لبهای خود را تکان میدهند و با حسین خود همدردی میکنند، وقتی میگویم تا چشم کار میکرد! تا نبینی! نمیدانی من چه میگویم.
اینها را که ببینی هزار بار از خود بی خود می شوی و پا در راه آنها میگذاری و تلاش می کنی که از همین جا برای سال دیگر اسم خود را در لیست پیادگان برای رسیدن به این حماسه بزرگ جهانی بنویسی و جا نمانی.
امید که بتوانیم درحفظ و نگهداری سرمایه های معنوی این سفر نیز چنین پیشگام بمانیم.
تهیه و تنظیم//زلیخا صفری راسته کناری
دانشجوی پژوهشگری علوم اجتماعی
Friday, 22 November , 2024