به گزارش صفیر گیلان/زلیخا صفری؛سجاد ماهپور قلعه رودخانی از ورزشکاران و قهرمانان به نام رشته دو میدانی در بخش ناشنوایان است که توانسته مدالهای خوش رنگی طلایی را به مردمان دیار باران و کشور تقدیم کند. سجاد؛ علارغم افتخار آفرینی زیادی که برای کشور و استان گیلان داشته متاسفانه هنوز شغلی ندارد و امورات زندگی […]

به گزارش صفیر گیلان/زلیخا صفری؛سجاد ماهپور قلعه رودخانی از ورزشکاران و قهرمانان به نام رشته دو میدانی در بخش ناشنوایان است که توانسته مدالهای خوش رنگی طلایی را به مردمان دیار باران و کشور تقدیم کند.

سجاد؛ علارغم افتخار آفرینی زیادی که برای کشور و استان گیلان داشته متاسفانه هنوز شغلی ندارد و امورات زندگی اش تنها از طریق درآمد ناچیزی که همسر ناشنوای  از راه آرایشگری بدست می آورد  و کمک های خانواده و پدر می گذرد امید است هر چه زودتر روزنه ای برای رفع مشکلات این ورزشکار افتخار آفرین گیلانی باز شود.

سجاد ماهپور قلعه رودخانی درگفتگویی اختصاصی با  پایگاه خبری و تحلیلی صفیر گیلان  در خصوص بی مهری مسئولان گفت:

photo_2017-09-12_05-44-16

در یکی از روزهای خوب خدا ی بزرگ دیده به جهان گشودم اما هیچ گاه نتوانستم لفظ بابا و مامان گفتن را در کودکی ام به زبان اورم چرا که سکوت در این دنیا نصیبم شده بود اما نمی خواستم سکوت بر من غلبه کرده و در سکوت باقی بمانم به همین جهت تلاش کردم کوشش کردم تا با این کمبودم مقابله کرده و با پاهایم سکوت را بشکنم ودر این راه سخت موفق شدم اما نمی دانستم که همه چیز دست به دست هم داده اند تا در سکوت بمانم و بپوسم سکوتی که برای شکستنش کوششی فراوان نموده ام سرمای سرد زمستانها را تحمل کرده ام و گرمای گرم تابستانها را به جان خریده ام تا مغلوب انها نشوم چرا که اینگونه بود که می توانستم خودم را با صدای غرش پاهایم نشان دهم وگرنه نه گوشی داشتم برای شنیدن صداهای کسانی که بدنبال می ایند و نه زبانی داشتم برای گفتن خواسته های بحقم .
بسیار جنگیدم تا دقیقه ها را به ثانیه ها برسانم و ثانیه ها را به کمترین اما باز دیده نشدم .
من سجاد ماهپور قلعه رودخانی تنها قهرمان مدال اور دو و میدانی شهرستان فومن ان هم مدال خوشرنگ طلا هستم .
حکایتی عجیب دارد زندگی ام چرا که بسیار دویده ام و بسیار هم مدال دارم تا جایی که دیگر اتاقم شرمنده مدالهایم شده چرا که جایی نمانده برای نصب مدالی دیگر، اما پس از گرفتن مدال همه می ایند و همه می گویند و همه قول می دهند اما به اندازه انگشتان دستانم روزها طول نمی کشد که دوباره فراموش می شوم و هیچ کس از روزهای سخت متاهلی ام با خبر نیست و نمی داند که برایم چه می گذرد روزهایی که به امید ساختنش و با امید خوش کردنش و با امید هدفمند شدنش رغبای دونده خود را تا کنون پشت سر گذاشته ام و رغیبی را یارای مسابقه با من نیست اما باز دیده نمی شوم جز همان چند روز اول .

photo_2017-09-12_05-44-22  DSC081292
تا کجا باید بدوم تا چند مدال دیگر باید کسب کنم تا دیده شوم بگویید تا پاهایم قدرتی دیگر بگیرند و روحم ارامشی بهتر از قبل
آیا اینکه تنها خواسته ام اشتغال است از مسئولین خواسته نابجایی است سالها دویده ام نه تنها برای شهرستانم بلکه برای استانم و حتی کشورم افتخار افرینی کرده ام و معلولیت را محدودیت ندانسته بلکه ان چیزی که از دستم بر می امد کوتاهی نکرده و همیشه مدال اوری کرده ام ان هم از خوشرنگ ترینش ایا توقع داشتن یک شغل برای گذران زندگی ام انتظار نابجایی است .
من زنده ام و به سهم خود تلاش کرده و باز خواهم کرد زبانی ندارم تا فریادش را بشنوید با حرکت انگشتان دستم می نویسم ان چیزی را که نمی توانم به زبان اورم لطفا خواهشا” من را ببینید من هستم و هنوز زنده ام مرا ببیند .