صفیر گیلان/محمود کم حرف می زد و بیشتر اهل عمل بود . بی ریا بود و تظاهر را دوست نمی داشت . در نماز با طمأنینه بود . سجده اش آغاز برخاستن بود و قنوتش تمرین پرواز ، شاید او می دانست که باید زودتر از دیگران ، پرواز دیگری را آغاز کند
اختصاصی/صفیر گیلان ؛ شهید محمود پالاش در پنجم شهریور ماه ۱۳۴۰ در شهرستان فومن به دنیا آمد . سالهای کودکی اش با سادگی و شیرینی خود سپری گشت سال دوم دبیرستان او مصادف با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت بود و محمود نیز در تظاهرات شرکت می کرد و اعلامیه پخش می نمود و در یکی از روزها به همراه عده ای تظاهر کنندگان دستگیر و بعد از ۲۴ ساعت آزار و اذیت در بازداشتگاه آزاد گردید .
سال ۵۹ بود که در رشته حسابداری از دبیرستان شهید باهنر فومن فارغ التحصیل شد و سپس در سال ۱۳۶۰ به خدمت سربازی رفت ، آموزش سه ماهه را در شیراز گذراند .
انتقال محمود به منطقه کردستان و مبارزه با ضد انقلاب سبب شد که ۶ ماه به مرخصی نیاید . ساعت پنج صبح یکی از روزهای زمستانی که تیپ برای تعویض به صورت ستون نظامی به طرف کرمانشاه حرکت می کرد ضد انقلاب در راه بوکان به میاندوآب آنها را مورد حمله قرار دادند . زدن اولین و آخرین خودرو با آرپیچی ، ستون نظامی را متوقف کرد چند نفر شهید شدند .
محمود به همراه دوستانش پا برهنه از دست آنها فرار کرد و تا صبح فردا پشت تپه ای که پوشیده از برف بود ، سنگر گرفت .
برف و سرما انگشت بزرگ پایش را بی حس کرد و از حرکت انداخت و تا زمانی که زنده بود از این درد، رنج می کشید .
بعد از سربازی وارد حوزه قائمیه فومن شد . چند ماهی نزد حجه الاسلام حاج سید عباس صفوی (امام جمعه موقت) درس خواند. از همکلاسی های او در این حوزه می توان شهید محمود هدایت پناه ، شهید رسول جعفری و شهید حجت الاسلام راستی را نام برد . محمود پس از سپری کردن این ایام وارد سپاه فومن شد .
بعد از سه ماه آموزش در اصفهان به پادگان امام تهران رفت و از میان ۵۰۰ نفر آموزش دیده جزو ۵۰ نفری بود که به عنوان فرمانده انتخاب گردید .
با طی شدن دوره کوتاه مدت فرماندهی ، به کردستان انتقال یافت . در آنجا با شهید مجید مرآت همشهری خود همسنگر بود . محمود طبق قرار داد دو ساله خود با سپاه حاضر نشد به شهر خود برگردد . وقتی هر یک از دوستان خواستند ، برگردند به محمود گفتند: مگر قصد برگشتن را نداری ؟ او جواب می دهد : اگر قرار باشد همه با هم برویم ، پس چه کسی باید در اینجا بماند .و این گونه بود که او داوطلبانه و به یک سال دیگر در مریوان و در محور «پیرخضران» فرماندهی نمود .
محمود کم حرف می زد و بیشتر اهل عمل بود . بی ریا بود و تظاهر را دوست نمی داشت . در نماز با طمأنینه بود . سجده اش آغاز برخاستن بود و قنوتش تمرین پرواز ، شاید او می دانست که باید زودتر از دیگران ، پرواز دیگری را آغاز کند ، پرواز تا جاودانگی ، سرانجام در صبح روز ۱۵/۳/۱۳۶۶ که برای سرکشی به پایگاههای اطراف شتافته بود در اثر برخورد به تله انفجاری دشمن و انفجار حاصله روح مطهرش از قفس تن رها گشت و به سوی پروردگار یگانه به پرواز در آمد.
روحش شار و راهش پر رهرو باد.
- نویسنده : زلیخا صفری راسته کناری
Tuesday, 25 February , 2025