به گزارش اختصاصی صفیر گیلان،شهید ایوب پور خوش سعادت در سن ۱۷ با درک معرفت و احساس مسئولیت پا به عرصه مبارزه علیه رژیم پهلوی نهاد/شهید ایوب اخلاص در عمل داشت و هیچگونه توقع در ازای کارهای که انجام می داد نداشت/چهره او در زمان قنوت متحول و در نماز های شب روحش به آسمان […]
به گزارش اختصاصی صفیر گیلان،شهید ایوب پور خوش سعادت در سن ۱۷ با درک معرفت و احساس مسئولیت پا به عرصه مبارزه علیه رژیم پهلوی نهاد/شهید ایوب اخلاص در عمل داشت و هیچگونه توقع در ازای کارهای که انجام می داد نداشت/چهره او در زمان قنوت متحول و در نماز های شب روحش به آسمان عروج میکرد و انقدر اشک می ریخت که اطرافیان از حال وی غبطه می خوردند.
به گزارش صفیر گیلان؛شهید ایوب خوش سعادت در سال ۱۳۴۰ در خانواده متدین و عاشق اهل بیت در شهرستان فومن دیده به جهان گشود.
او دوران تحصیلی خویش را از مقطع ابتدائی تا دبیرستان با تلاش فراوان با موفقیت به پایان و بعد از پشت سر گذاشتن سال چهارم متوسطه که مصادف بود با سال ۵۷ و اوج مبارزات مردم بر علیه رژیم پهلوی در حالی که هفده سال بیشتر نداشت با در ک معرفت و احساس مسئولیت خطیر پا به عرصه مبارزه و ایفای تعهد خویش به اسلام و رهبری امام خمینی(ره) نهاد.
ایوب سراسر وجودش عشق به اسلام و خدمت به دین و جهاد در راه خدا و برقراری حکومت اسلامی بود.
شهید خوش سعادت از طریق نوشتن مقاله های پر شور و افشاگرانه و قرائت ان در مساجد شهر ایفای نقش میکردو حضور او در تظاهرات خیابانی سال ۵۷ کاملا مشهود بود.
وی با پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷ به جهت پاسداری از انقلاب چند ماه با کمیته انقلاب اسلامی همکاری نمود و در سال ۵۸ با استعداد و توانایی علمی توانست در دانشگاه تربیت معلم تهران در رشته کارشناسی جغرافیا پذیرفته شود.
وی در دانشگاه عضو هسته مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه مذکور بود و نقش چشمگیری در هدایت فکری دانشجویان داشت.
ایوب با تعطیلی موقت دانشگاه،احساس میکرد از محیط علم و معرفت فاصله گرفته واین مسئله او را ازرده خاطر کرده و برای پر کردن خلاءفکری مدت یکسال در دبیرستانهای فومن به تدریس معارف و قرآن پرداخت.
شهید خوش سعادت در آزمون ورودی مدرسه عالی تهران شرکت نمود و موفق به تحصیل در این مدرسه شد و از دانشگاه تربیت معلم انصراف دادو با بهره گیری از علما و اساتید دانشمند و وارسته شخصیت روحی و معنوی او روز به روز تکامل بیشتری یافت.
شهید پورخوش سعادت به پیشنهاد نماینده امام در منطقه اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزی شهرستان را در فومن تاسیس کرد و این نهاد منشاء تحولات عظیم فکری در جوانان این شهر شد.
او با درایت و اینده نگری خاص خویش تداوم انقلاب را در هدایت و سازندگی نسل اینده می دید بنابراین در کنار تحصیل و مشغله فراوان علمی لحظات فراغت خود را وقف انقلاب و روشنگری و هدایت نسل جوان می نمود.
ایوب پور خوش سعادت برای نام ، نشان و حقوق،پاداش و تشویق و ترغیب کار نمی کرد بلکه برای اسلام کار می کرد و این دوستان وی را متحیر و معترض می کرد.
شهید پورخوش سعادت و شروع دفاع مقدس
با شروع جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران اسلامی ایوب به تحصیل بسنده نکرد و روح وجانش در طلب سودای یار متلاطم بود و چند بار داوطلبانه عازم جبهه شد وی در عملیات طراح به جانبازی نائل شد.
سیری در روحیات شهید ایوب پور خوش سعادت؛
از مهمترین و بارز ترین ویژگی ایوب اخلاص در عمل بود و هیچگونه توقع در ازای کارهای که انجام می داد نداشت و بسیاری از درامدهای خود را صرف هزینه فرهنگی و ساختن ایمان و اخلاق جوانان می کرد.
او بسان خدمت کار در امور نظافتی اتحادیه و مثل نجار و بنا کار می کرد وی با شنیدن اذان دست از کار می کشید و چنان غرق در نماز می شد که گویی روح در بدن ندارد بسیاری از نزدیکان و دوستان می گویند چهره او در زمان قنوت متحول و دیدنی بود و در نماز های شب روحش به آسمان عروج میکرد و انقدر اشک می ریخت که اطرافیان از حال وی غبطه می خوردند.
شهید خوش سعادت سرانجام در سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه در عملیات کربلای ۵ شهد شیرین شهادت بر کام تشنه اش نشست و روحش سوار بر بال ملائک شد و پس از هفت سال میهمانی در زمین آسمانی شلمچه جسم مبارکش به میهن رجعت و در گلزار شهدای امام زاده میرزای فومن به خاک سپرده شد .
گفتگو با مادر شهید ایوب پور خوش سعادت؛
به درب منزل شهید رفته و در جلوی درب در ابتدا زنگ منزل شهید را زدم بعد از ساعاتی پیرزنی با چادر گل گلی و بسیار ساده خود را به درب رساند و سلامم را پاسخ داد.
از مادر خواستم تا لحظه ای در کنارش باشم گفت:من نمی خواهم اجر کار پسرم کم شود وما دوست نداریم گفتمانهای ما اورا ازرده کند زیرا او با نیت پاک و در راه خدا و بدون توجه به مال دنیایی رفت.
گفتم مادر برای جوانان امروز فرزند شهیدت الگو است گفت:من هم امید دارم جوانان امروزی قدر و جایگاه خود را بدانند.
در این هنگام افرادی که از جلوی درب منزل شهید می رفتند با صدای بلند به مادر سلام می دادند.
مادر ارام می گفت:شهیدم قبل از انقلاب و در دوران کودکی همه چیز را رعایت میکرد و در کودکی برای خودش نابغه ای بود هرگز دوست نداشت لباس تازه بپوشد ودر دوران مدرسه زمانی که ابتدائی بود اگر برایش لباس یا کفش تازه می خریدیم نمی پوشید وقتی سوال می کردم می گفت دوستانم ناراحت می شوند و من نمی خواهم انها غصه بخورند.
مادر دستها را به طرف باغچه دراز کرد و گفت :امروز گلهای این باغچه می توانند شهادت دهند روزی برایش کفش تازه خریده بودیم وقتی صبح برای رفتن به طرف مدرسه به حیاط آمد دیدم کفشش را در گلهای باغچه گل مالی کرد گفتم ایوب چه کار می کنی گفت:نمی خواهم بچه ها بدانند کفشم تازه است.
مادر می گفت:همه ی کارهای ایوب بی سر و صدا بودومن در تربیت او زیاد تلاش نکردم او برایم زحمتی نداشت و همه ی کارهای خودش را خود انجام می دادمن هرگز درس خواندنش را نفهمیدم.
مادر در حین گفتارش نگاهی به باغچه گلها و حوضچه فیروزی می کرد و می گفت اینها شهادت می دهند که ایوب من کی بود.
مادر می گفت وقتی کارگری برای کاری به منزل ما می آمددر پایان کار انها را تا جلوی درب منزل بدرقه می کرد و من همیشه متعجب بودم که این جوان چرا چنین کاری می کند .
مادر شهید از دوران جوانی و محبوب بودن او در بین همسایه ها می گفت:وقتی همسایها برای گذراندن اوقات فراغت و دور هم نشینی به منزل ما می امدند ایوب انها را بدرقه می کرد ووقتی نبود همه می فهمیدند چون کسی مثل ایوب انها را بدرقه نمی کرد.
مادر در حالی که به درب تکیه داده ومن در زیر باران در کنارش بودم گفت اتاقهای خانه ام امروز یادگاری شهیدم و حیاط خانه ام و گلهای باغچه و همه اینها به یادگاری از آن دوران همچنان سرپا هستند او می گفت:خیلی ها می گویند منزل قدیمی و کهنه است و باید عوض شود ولی من تا روزی که زنده هستیم در این منزل با یاد پسر عزیز و فداکارمان که بسیار عاقل و با تربیت و با خدا بود زندگی می کنیم امروز پدر شهید در قید حیات نیست ولی او نیز برای زنده ماندن خاطرات پسرم این خانه را دوست داشت.
مادر می گفت: ایوب ارزویش شهادت بود و سرنوشتش تا همین جا و به آن سعادت رسید وی در پایان گفتگو از خداوند برایمان طلب موفقیت کرد و گفت:مرا ببخشید که شما را به داخل منزل نبردم .
وصیت نامه شهید ایوب پور خوش سعادت
سرزمین عمرم که غباریست نظر می کنم ،متاعی جز خار حسرت برای چیدن نمی بینم و حسرت می خورم حسرت پند نگرفتن از تاریخ انسانها و حسرت پی بردن به رمز و راز هستی.
خداوند به من نعمتهای بیشماری عنایت ولی من به نحو صحیح از انها استفاده نکردم و نعمت دیگر که خدا به من داد پدر و مادرم که هیچ گاه نخواهم توانست پاداش زحمت بی دریغشان را بدهم.ونعمت دیگر توفیق تحصیل علوم اسلامی.
برادران و خواهران شما را به اخلاص در عمل و صبر و استقامت و شکر نعمت دعوت و سفارش می کنم خدا را دوست بدارید و با عشق به لقائ او زندگی کنید.
یک لحظه از امام عزیزمان غافل نشوید زیرا عزت بخش مسلمین است و او را چون صدف های میلیونی در میان خود بگیرید و در اجرای اوامرش لحظه ای درنگ نکنید.
به عزیزان دانش آموز شما را به بلند همتی و تلاش بی وقفه در جهت خود سازی علمی،و اخلاقی و اجتماعی سفارش می کنم شما باید پیام رسان آرمان شهیدان برای تمام تشنگان روی زمین باشید و باید بار غم همه مستضعفان را بر دوش خود احساس کنید و بازوی اسلام و انقلاب باشید.
واز مسئولان عزیز نظام جمهوری اسلامی عاجزانه می خواهم در کنار همه ی مشکلات به حل مسائل نسل جوان اهمیت بیشتری بدهند زیرا اینها سرمایه های آینده کشور و نهضت جهانی اسلام هستند
وشما امت حزب ا….با وحدت خود مشت محکمی بر دهان توطئه گران چپ و راست بزنید و همیشه در صحنه باشید
وسخن اخر اینکه
ای انسانها دنیا زیباست ولی زیباترین نیست دنیا را به بازی بگیرید و نگذارید شها را به بازی بگیرد سعی کنید همیشه دنبال زیباترین باشید که جز با عشق به دست نمی اید و جز در جان در حای دیگر نمی نشیند در پایان شما را به تبعیت از مقام ولایت فقیه که ثمره خون تمامی شهیدان تاریخ است سفارش می کنم.۲/۱۲/۱۳۶۵
تهیه و تنطیم؛زلیخا صفری
Saturday, 23 November , 2024