صفیر گیلان؛امیرحسین فروتن؛ ایرانیان بیش از هر ملتی نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار داده و در این راه صمیمیت و اخلاص بخرج داده اند

اختصاتصی/صفیر گیلان؛امیرحسین فروتن؛ ایرانیان بیش از هر ملتی نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار داده و در این راه صمیمیت و اخلاص بخرج داده اند. تا حدی که حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میانشان ظهور کرد چنین نبودند. باید اذعان داشت که در حقیقت دین اسلام بود که استعداد ایرانی را به تحرک درآورده و در آن روح تازه‌ای دمید.

مهمترین مسئله ای که باید از آن یاد کرد، خدمت تمدن کهن ایرانی به تمدن جوان اسلامی است. این تمدن کهن به تمدن جوان و با عظمت اسلامی کمک فراوان نمود. بر کسی پوشیده نیست که ایران از یک تمدن کهن برخوردار بوده است.  اداره کشور ایران که از دریای الجزایر تا رود سند و از اقیانوس هند تا خزر امتداد می یافت، کار آسانی نبود و در گذشته هیچوقت حکمرانی بعنوان یک مسئولیتی به این سنگینی دیده نشده بود که کورش آن را آغاز و داریوش بزرگ(۵۲۱-۵۸۵ ق . م) ادامه داد. چنین تشکیلات کشورداری در مشرق‌زمین که هیچ، در سراسر گیتی اولین بار بود که بوجود آمد.

در عین‌حال آنچه مد نظر نگارنده این متن است، صمیمیت و ایمان ایرانیان میباشد. در این رابطه با اطمینان می‌توان گفت اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان نسبت به اسلام خلوص نیت داشته و به غایت صمیمی بوده‌اند و مانند آن را در هیچ یک از ملل اسلامی اعم از عرب و غیر عرب نمی‌توان یافت. نکته ای که باید نسبت به آن توجه و دقت کافی داشت، این است که یک ملت رامی توان با اجبار مطیع کرد اما نمی‌توان با اجبار عشق و ایمان را در او ایجاد کرد(آنهم به‌مدت ۱۴ قرن) . چون مرز زور و زر محدود است.

لذا برای اینکه درجه خلوص و صمیمیت ایرانیان را نسبت به اسلام دریابیم، یک مثال تاریخی خوب در دست داریم و آن این است که ببینیم در جریان های مخالفی که در صدر اسلام در زمینه اصول و مسائل اسلامی رخ داد، ایرانیان چه واکنشی نشان دادند؟

سه جریان مخالف در اوایل قرن دوم هجری وجود داشت

۱- جریان زندقه یا زنادقه : طبقه ای بودند که اوایل قرن دوم هجری ظهور کردند و از بیخ و بن با توحید و سایر اصول اسلامی مخالف بودند و در تخریب مبانی اعتقادی اسلامی بسیار فعال بودند. بعبارت دیگر به اتباع مانی و ایرانیانی که به دین قدیم خود اعم از زردشتی، مانوی، مزدکی و یا طبقه ای از جامعه آن زمان که منکر ماورالطبیعه و قهرا منکر همه ادیان بوده‌اند زندیق گفته می‌شد. حتی به گروهی از مسلمانان که عملا لاابالی و اهل فسق و فجور بوده‌اند و متدینین را تمسخر می کردند، زندیق گفته شده است. در مجموع محققین بر این عقیده‌اند که این کلمه در ابتدا فقط در مورد مانویان بکار می رفت منتها بعدا درمورد هر مرتدی بکار رفته است.

۲- عنصر پرستی عربی که امویان جلودارش بودند و مهمترین اصل اجتماعی اسلام یعنی عدل را عملا زیر پا می گذاشتند :

جریان مزبور بر مبنای تبعیض نژادی و تفاخر قومی بود که بر ضد اصل مسلم عدل اسلامی قد برافراشته بود. بعبارتی سیاست امویان بر اصل برتری عرب بر غیر عرب پایه گذاری شد. معاویه صراحتا به همه عمال خود اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قائل شوند. این رویکرد ضربه سختی بر پیکر اسلام وارد کرد. ریشه اصلی تجزیه حکومت اسلامی به حکومت‌های کوچک همین اقدام بود. بدیهی است که هیچ ملتی تفوق و برتری ملتی دیگر را برنمی‌تابد. ایرانیان نیز اسلام را پذیرفته بودند نه عرب را.چون اسلام از آن جهت مقبول همه ملت‌ها بود که رنگ قومی و نژادی نداشت،  جهانی و انسانی بود.

اولین واکنشی که ایرانیان درقبال ادعای برتری نژادی اعراب نشان دادند، این بود که آنها را به قرآن دعوت کردند. شاهد مثال دیگر این است در قیام هایی که در صدر اسلام از سوی مسلمانان ایرانی صورت گرفت، تساوی انسانها ملاک است نه فضیلت عجم نسبت به عرب . مثل نهضت سیاه جامگان خراسان که ایرانیان باوجودیکه سابقه تاریخی-تمدنی بسیار غنی تر از اعراب آن زمان داشتند، اما از دست عرب به اسلام پناه بردند نه چیز دیگر. درحالیکه اگر به تمدن خود تکیه می کردند، جهت اثبات برتری نژاد ایرانی، گوی سبقت را از اعراب می ربودند ولی این کار را نکردند.

چنین واکنشی در مقابل آن انحراف عربی صددرصد اسلامی و نشانه نهایت صمیمیت ایرانیان نسبت به اسلام بود.

۳- رواج لهو و لعب و عیاشی که آن‌هم توسط امویان شیوع و در زمان عباسیان گسترش یافت:

نسبت به جریان سوم نیز ایرانیان موضع شفاف داشتند و واکنش مخالف به آن نشان دادند. نکته تعجب برانگیز این بود که سرزمین حجاز از خود سرزمین های عراق و شام که مراکز اصلی عیاشی بودند، جلو افتاد. حجاز از نیمه دوم قرن‌ اول هجری ، هم مرکز فقه و حدیث بود و هم مرکز لهو و لعب! امرا و ثروتمندان اموی به شدت از فرهنگ عیاشی دفاع و آن را ترویج می‌کردند . خودشان نیز سخت مشغول عیاشی بودند.

در مقابل، ائمه اهل البیت علیهم السلام به شدت مخالفت کردند که بازتاب آنرا به وضوح می‌توان در فقه و حدیث شیعه ملاحظه‌ کرد.

همچنین جستارهای تاریخی بیانگر این است که در بین عامه مردم و نیز علمای ایرانی نژاد رفتارهای یاد شده جایگاهی نداشت.

با اقتباس از اثر فاخر و گرانمایه خدمات متقابل اسلام و ایران استاد شهید مطهری

  • نویسنده : یادداشت/ امیرحسین فروتن