صفیر گیلان، اما خوشحالم برای مردمی قلم زدم که مرا مورد مهر محبت خود قرار می‌دهند.

اختصاصی صفیر گیلان؛سالها قلم زدم و از درد و رنج مردمی نوشتم که اول پناهشان خداوند بزرگ بود و نگاهشان به قلم‌های من دوخته شده بود و امیدشان این بود که من زبان گویایشان هستم .
سالها قلم زدم و تلاش مدیرانی نوشتم که در راستای نظام مقدس جمهوری اسلامی در عرصه سازندگی فعالیت می‌کردند و خود را وام دار انقلاب و خون شهدا و خادم مردم می‌دانستند.
همراه مسولین روز را به شب گذراندم ودر همایش ها جز اولین نفرهای ورودی و آخرین نفر های خروجی سالن ها بودم و گاهی از غافله همکاران جا می‌ماندم، چون قرار بود ماموریتم که خواسته مردم بود را به سرانجام خوشی برسانم.
در این مسیر تهدیدها و توهین ها شنیدم و مورد بی مهری ها قرار گرفتم ، دخل و خرجم برابر نبود و گاهی قلمم را به بهای ناچیز معامله می‌کردند، اما عشق به رسالت خبر و قلم و حال خوب نوشتن مرا از پا ننشاند و هر تهدیدی مرا دلگرم تر به خدمت بی منت به مردم سرزمینم کرد.
طی ۱۵ سال فعالیت خبرنگاری وام دار هیچ دولت و نماینده و مسوولی نبودم و جز حق و دفاع از حقوق مردم و انعکاس عملکرد مدیران ، حفظ ارزش‌های انقلاب و خون گرانبهای شهدا ، بیراهه نگفتم و از این حیث خوشحالم .
اما متاسفانه دست تقدیر از سال ۹۷ سرنوشت رسانه ای مرا جور دیگری رقم زد ، از غافله خبر نگاران دور ماندم و با کلی تجربه و دغدغه های ذهنی که برای خود در ذهنم ترسیم کرده بودم به ناچار خانه نشین شدم .
از سال ۹۷ درگیر بیماری خونی ناشناخته شدم و یک سال بعد دچار سرطان
دوره درمانی سخت و پر هزینه جراحی، شیمی درمانی و پرتو درمانی را تحمل کردم و بنا به دستور پزشکان از سال ۹۹ از فعالیت خبری منع شده و مجبور به بازنشستگی شدم .

در همان سال مدت کوتاهی مورد لطف مدیران قرار گرفتم و دیگر هیچ گویا به ذعم مسولین عزیز مشکلاتم تمام شده اما…
اما فقط همکاران خوب رسانه ای من مرا با امیدهایشان تنها نگذاشتند ، دست به قلم شدند و از رنج پنهان من و خانواده ام سخن گفتند ، اما گویا گوش شنوایی نبود برای شنیدن صدایشان ، گویا صدای رسانه ها در خصوص مشکلاتشان جایی برای بیان دردشان نیست ….
این صدای بلند همکارانم فقط زبان حال دل رنجور من نیست تک تک خبرنگار ان عزیزم به نوعی دردمند هستند اما اکنون دردهای خود را به یک باره فراموش کرده اند و می‌خواهند از آلام من بکاهند و مرا زنده نگهدارند و من مدیونشان هستم .
و اینک آه میکشم از این همه درد و رنج
آه میکشم از این همه وعده های تحقق نیافته و بدون تاریخ
آه از نگاه بی تفاوت مسولین دلسوز و انقلابی
آه میکشم از هزینه های سنگین درمان و دارو و درد بیماری سرطان
(نمیدانید بد دردی است )
آه از سرپناهی که کمتر از یک ماه دیگر باید ترک کنم و با تنی پر درد باید به فکر منزلی اجاره ای دیگر باشم .
طی سال‌های زندگی یاد گرفته ام از خلق چیزی طلب نکنم و این مطالب فقط گوشه ای از بیان دردهای خودم و همکارانم بود .
ما خوشحالم برای مردمی قلم زدم که مرا مورد مهر محبت خود قرار می‌دهند.
در پایان از همسر عزیزم تشکر میکنم که با حقوق کارگری ، اجاره منزل بالا و … همراه من است و رنج های مرا تحمل می‌کند.

  • نویسنده : به قلم/ مهتاب ره