و گذشتی که پدر بعد از شهادت فرزندانش کرده و آن چاه آبی است که در حیاط خانه شهیدان به اهالی روستا آب شرب بهداشتی را می رساند و این آب گوارا خود یک درس است برای آنان که دل در گروه مال دنیا دارند ولی پدر شهیدان امام پناهی هیچ توجه به گرانی زمین نداشته است و این محوطه را هدیه نموده است.
اختصاصی/صفیر گیلان؛هفته دفاع مقدس بهانه ای است برای یادآوری هشت سال ایستادگی و فرصتی است تا یاد کنیم از تمام آنان که سرود جاودانگی را با نوای کاروان حسین(ع) همنوا شدند و همگام با مکتب عاشورا عبرت آموز قصه تلخ تاریخ شدند تا خود عبرت دگران نشوند.
دفاع مقدس یادآور تقوای شهیدان، شیرزنان و غیورمردانی بود که خط سرخ آزادمردی و عزت را پیمودند و مردانه و با سلاح ایمان و اخلاص در برابر دنیای زر، زور و تزویر ایستادند و سروقامتانه ماندند تا عزت و شرافت انسانها پایدار بماند.
رزمندگان دفاع مقدس چنان درس شهامت و ایستادگی را در تاریخ جاودان کردند که امروز این حماسه ها، رشادت ها را با شهدا و جانبازان عشق بازی می کنیم، چرا که شهدای زنده و شهدا نیز تا ابد نامشان زنده خواهد ماند.
امروز به عنوان یک رسالت در هفته زیبای دفاع مقدس بر خود وظیفه دانستیم تا با حضور در روستای سر سبز گوراپس این بهشت گم شده پا به منزل شهیدان این دیار بگذارم و لحظاتی را در کنار پدر شهیدان تسلیمی بنشینم.
خانهای با صفا و صاحبخانهای با صفاتر
از میدان اصلی روستا به طرف کوچه ای که مزین به نام و تصویر شهیدان امام پناهی بود مسیر را تا رسیدن به منزل شهید ادامه دادیم.
این مسیر سبز و دلنشین با زندگی روستایی و اهالی که نگاه ارامشان بدرقه راهمان بود به درب منزلی رسیدیم که باز بود انگار در این خانه همیشه به رسم روستائیان همیشه برای حضور میهمان باز است.
در زمانی که وارد حیاط بزرگ خانه شدیم فریادهای کودکانه از مدرسه ای که کنار منزل شهیدان بود نیز گرمی فصل پاییز این بهار تعلیم و تربیت را گوش نوازی می کرد و ما به فریاد کودکانه وارد حیاط خانه شدیم و در این خانه بزرگ و قدیمی اولین نفری که به استقبالمان امد پدر شهید بود و این نیز درس زندگی است.
پدر شهیدان تسلیمی با لحن بسیار زیبا و آرام گفت بفرمایید داخل و خیلی خوش امدید و ما نیز وارد خانه شدیم و در کنار پدر نشستیم و پدر به ارامی هفته دفاع مقدس را بر ما و خانواده هایمان تبریک گفت و اینکه این هفته بر عزیزانتان مبارک و این در اولین گفتمان پدر بزرگوار نمادی از ارادت به ایران اسلامی به انقلاب و دفاع مقدس بود که بر دل نشست .
منفعت جامعه مقدم بر منفعت خود
سرباز وظیفه شهید علیرضا تسلیمی گورابپسی فرزند بیتالله به سال ۱۳۴۶ در دهستان گورابپس شهرستان فومن دیده به هستی گشود.
و پدر در ابتدااز شهید علیرضا گفت: و در میان کلماتش که با لغزش زیر زبان همراه بود از شهید و حرفه مکانیکی و علاقه شهید به این حرفه که پس از طی دوران کودکی، وارد دبستان روستای خودمان شد و تا قبولی پنجم ابتدایی به تحصیل پرداخت.
پس از مدتی، به تهران رفت و به حرفهی میکانیکی ماشینهای سنگین روی آورد و چند سالی در این حرفه بود، تا اینکه به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و خود را به جمع دیگر سربازان رسانید.
پدر می گوید ؛پسر شهیدم علیرضای من پس از گذراندن مراحل آموزشی، در لشکر ۱۶ زرهی قزوین مستقر شد و از آنجا بود که به جبهههای نور علیه ظلمت اعزام گردید و نهایتاً در نوزدهم اردیبهشت۱۳۶۵ در منطقهی شرهانی عراق، براثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، شربت شهادت نوشید و بهخیل کاروان شهدای اسلام پیوست.
پدر از حضور پسرش در پشتیبانی و تعمیر ماشین الات جبهه گفت؛پسرم از مکانیک های حرفه ایلودر و بلدوزر بود و علارغم سن کم بسیار مهارت داشت و با وجودی که من تاکید کردم که هنوز زود است به سربازی بروی گفت: پدر من می توانم در جبهه با تعمییرات ماشین الات کمک کنم و گوشه ای از کار را بگیرم .
پدر انگشت دست را به پیشانی خود برد و گفت: علی رضا در مدت کم حضورش در منطقهی شرهانی عراق،با اثابت گلوله به پیشانی به درجه شهادت نائل شد و طبقه گفته همرزمانش اگر کسی می توانست شهیدم را به عقب و پشت جبهه منتقل کند شاید زنده می ماند ولی عراقی ها با تیر خلاص وی را به شهادت رسانده و شهید چند روزی در گرما بدنش مانده بود.
وی از خواب خودش در شب شهادت پسرش چنین گفت: من خواب دیدم که در جایی شلوغ و حمله بود و من آنجا بودم با این خواب فکرم خراب شد و پریشان شدم و بچه ها می گفتند چرا پریشان و ناراحتی، می گفتم من می دانم علیرضای من شهید شده و بعدها فهمیدم که چند روز بعد از شهادت آنجا در خاک مانده بود و پریشانی من بی علت نبوده.
وی در میان روایتش گفت: چند روز قبل من نامه ای برای پسرم داده بودم و تا نامه به جبهه برسد خبر و گزارش شهادتش آمد و من آنروز در باغ چای با مادر شهیدان کار می کردیم ناگهان دیدم دو نفر وارد حیاط خانه شدند که یکی برادرم بود و دیگری یکی از فامیل های دور و من با دیدن آنها فهمیدم که چه شده و گفتم شما چی بگید و چه نگید پسرم شهید شده و آنها در جواب گفتند حقیقت هم همین است و شما از کجا می دانید و من گفتم تقدیرش شهادت بود چون عجله زیاد می کرد و من از عجله هایی که در رفتن داشت این را کامل لمس کرده بودم که علیرضا زنده بر نمی گردد.
وی از شهید شمسالله گفت: این پسرم خیلی زودتر از برادرش رفته بود و در عملیاتهای زیادی شرکت کرده بود و در جزیره مجنون در اواخر بود که بمب باران شیمیایی شد چونکه ترکش خمپاره خورده بود و به من نگفتند که شیمیایی هم خورده ولی بعد از مدتی من فهمیدم چون موهای سرش ریخت و بدنش باد می کرد و درد زیادی می کشید و من می بردمش بیمارستان تا خوب بشود و رئیس بیمارستانی در تهران بعد از معاینه پسرم که درد زیادی می کشید برگشت به من گفت: این جوان را باید بمباران شیمیایی کرد و من فهمیدم که چی شده.
پدر شهید با بقضی که گلویش را می فشرد و اشکی که چشمانش را به سرخی می برد گفت: ده سال تلاش کردم ۱۰ سال پسرم را بردم تهران و آوردم فومن و همش پسرم درد می کشید و من در آن زمان ۳۰۰ آمپول مرفین برای پسرم خریده بودم و پسرم با شیمیایی که شده بود بسیار روزگار سختی داشت و من رنج مادرش را هر گز از یاد نمی برم که چه غصه ها می خورد و پسرم چیزی نداشت و بعد از ۱۰ سال گرفتاری و سختی به شهادت رسید.
البته در ورودمان به منزل شهید و در تابلوهای بزرگی که بر در و دیوار خانه نقش بسته بود عکس مادر میان عکس دو فرزند شهیدش خب از فوت مادر شهیدان را در تصاویر داشت و ارادت خانواده به مادر را به رخ همگان می کشید مادران یکه شیر زنانی بودند که چنین فرزندانی را تربیت نمودند و ما امروز به شدت نیازمند چنین مادرانی در جامعه هستیم.
وی افزود:در اخرین روز ها یک روز در خانه که بودیم و من در حالی که روی تخت نگاهش می کردم گفت: بابا من از نگاه تو می دانم که دیگر زنده نمی مانم و روزی بشود که اسم و رسم من همه جا پخش شود و من رفتنی هستم .
ذکر «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ» اوج معنویت در آخرین دیدار شهید با پدرش
پدر شهید که اشک روی گونه امانش را بریده بود و در این سن چنین اشک تر و تازه از ذکر نام فرزند شهید خود هزاران کلاس درس است گفت: در اخرین روز های عمر پسرم وی را نزد پزشک برده بود و درد زیادی می کشید و روی تخت بیمارستان امام خمینی تهران ضجه می زد و من با مو اوردن سرش فکر می کردم خوب می شود ولی روز به روز لاغرتر می شد انگار جسمش به اب می رفت و ان روز تا رسیدن به بیمارستان در راه ۴ بار به پسرم آمپول زدیم تا درد را تحمل کند .
در این روز برای شیمی درمانی در بیمارستان دیگر رگهای بدنش تاب نیاورد و نتوانست جواب بدهد و پسرم را بردند به اتاق دیگر و من داد و ناله کردم پسرم را کجا می برید گفتند اتاق انتظار می بریم و من رفتم بالای سر پسرم و نفس اخر بود و در لحظه آخر نگاهی به من انداخت و گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰ پدر جان من دیگر با شما خدا حافظ می کنیم و چشمانش را بست و اینجا پدر هشدان آهی کشید این بزرگمرد و این پیر پیشکسوت روستا که این آهش می تواند هزاران نکته باشد چرا که جوانش در راه دفاع از امنیت رفته بود و چنین به شهادت رسید.
پدر شهیدان تسلیمی در ادامه گفت: ما در آن زمان کشاورز بودیم و در آن زمان فرزندان شهیدم را با تشریفات خاص مردم روستا تشییع کردند که هرگز آن عطر حضور پر شور مردمی و عطر دود اسپند و گل و گلاب از یادم نمی رود.
گفتنی است جانباز شهید شمسالله تسلیمی گوراب پسی فرزند بیتالله به سال ۱۳۴۳ در دهستان گورابپس شهرستان فومن قدم به عرصهی گیتی نهاد.
شهید تسلیمی در بیست و پنجم اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی سهراه فتح در حال جنگیدن با متجاوزین بعثی بود که در طی بمباران شیمیایی از سوی ارتش عراق، به سختی آسیب دید و عوارض آن تا ۱۰ سال همراهش بود، تا اینکه پس از سالها تحمل رنج عوارض دردناک شیمیایی، سرانجام در ۱۱ بهمن ماه ۱۳۷۶ به لقاءالله پیوست و شهید شد.
جنگ هشت ساله و دفاع مقدس، عاشقانه و فداکارانه و از سر اخلاص، ایمان و ایثار شکل گرفت و تقدسش به تمام عالمیان رسید و این دفاع نعمتی بود که هویت انسانی خود را در آن یافتیم و گوهر ناب حریت و جوهر نایاب شرافت را در میان جنگ، کشتار، گلوله و ویرانه ها یافتیم.
پس قدر بدانیم این جایگاه را ،قدر بدانیم این ایستادگی و مقاومت را و قدر بدانیم آنان که برای ما و برای کشورمان و برای دین ما به شهادت رسیدند.
//گورابپَس یکی از دهستانهای شهرستان فومن در استان گیلان ایران است. روستای گورابپس مرکز دهستان گوراب پس است که حدود ۸ کیلومتر از مرکز شهرستان فاصله دارد. پیشهٔ عمده مردمان این دهستان شالیکاری و چایکاری و دامداری است. این دهستان در میان باغهای چای محصور است. گورابپس دارای چندین مدرسه ابتدایی راهنمایی و دو دبیرستان است. قلعه رودخان یکی از ۲۲ آبادی دهستان گوراب پس است.//
التماس دعا….
- نویسنده : تهیه و تنظیم گزارش ؛زلیخا صفری راسته کناری
Sunday, 24 November , 2024