به گزارش صفیر گیلان، به مناسبت ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا یادیکنیم از شهیدان باکری ها،گرچه برادران باکری را باید افتخار آذربایجان دانست اما بی شک آنان ستارگان درخشان تاریخ تشیع هستند. این سه برادر ، بدون هر گونه تعلقات قومی، قبیله ای و گروهی و گروهکی، تمام هستی خود را در طبق اخلاص نهادند […]
به گزارش صفیر گیلان، به مناسبت ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا یادیکنیم از شهیدان باکری ها،گرچه برادران باکری را باید افتخار آذربایجان دانست اما بی شک آنان ستارگان درخشان تاریخ تشیع هستند. این سه برادر ، بدون هر گونه تعلقات قومی، قبیله ای و گروهی و گروهکی، تمام هستی خود را در طبق اخلاص نهادند و به عشق حضرت حیدر (صلوات الله علیه) پای در میادین خون و آتش گذاشتند، در حالی که از همان گام نخستین یقین داشتند عاقبتی جز شهادت در پیش رو ندارند. از میان این سه برادر، کمتر نامی از علی باکری برده می شود و تا کنون تصویری هم از او منتشر نشده است.
او بزرگ ترین فرزند ارشد خانواده باکری بود و برادران کوچک ترش، تحت تاثیر مبارزات او بود که پای در مسیر مجاهده و ایثار گذاشتند. همزمان با سالگرد شهادت مهدی و حمید باکری ، برای نخستین بار تصویری از شهید علی باکری را منتشر می شود.
و اما حکایت علی باکری:
*شهید علی باکری به سال ۱۳۲۲ در شهرستان میاندوآب متولد شد. به سال ۱۳۴۱ با رتبه ۱ در مهندسی شیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول گردید و در سال ۱۳۴۵ با رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شده و بلافاصله پس از آن به تدریس در دانشگاه پرداخت. در همین سال به مبارزات مسلحانه علیه رژیم پهلوی روی آورد و برای دیدن آموزش های کافی و قاچاق اسلحه به داخل کشور ، چندین بار به لبنان سفر کرد. علی در شهریور ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاد و پس از شکنجه های فراوان در بی دادگاه نظامی پهلوی به اعدام محکوم و در ۳۰ فروردین ۱۳۵۱ حکمش اجرا شد. پیکر او در قطعه ۳۳ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
حکایت دو برادر دیگر نیز این چنین است:
*شهید مهدی باکری به سال ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب متولد شد.پس از اخذ دیپلم ، در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی ، مهدی باکری نقش مهمی در تاسیس و سازماندهی سپاه در آذربایجان غربی ایفا کرد. او موفق شد با تکیه بر خصوصیات اخلاقی بی نظیرش ، از آذری زبانان مناطق شمال غرب کشور ، لشکری یک دست و خط شکن تشکیل دهد و فرماندهی آن را در عملیات های متعددی بر عهده بگیرد. مهندس مهدی باکری سرانجام به تاریخ ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳( ۱۲ سال پس از برادرش) در عملیات بدر به شهادت رسید. پیکر مهدی باکری ، هنگام انتقال به عقبه ، بر اثر اصابت موشک تکه تکه شد و به دست نیامد.
*شهید حمید باکری به سال ۱۳۳۴ در شهرستان ارومیه متولد شد. حمید در سال ۱۳۵۵ ظاهراُ به عنوان تحصیل به خارج از کشور سفر کرد ، ابتداء به ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه شد و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی نمود اما با هجرت امام خمینی به پاریس ، حمید نیز درش را رها کرد و گام در مسیری گذاشت که انتهای آن به منطقه طلائیه می رسید. حمید باکری در پنجم اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر (منطقه طلائیه) در جریان نبردی سخت با ارتش متجاوز بعثی ، شربت شهادت نوشید. همرزمانش قصد داشتند پیکر او را که قائم مقام فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا به عقبه بازگردانند اما فرمانده لشکر ، شهید مهدی باکری امر کرد ، تنها زمانی می توانید حمید را بیاورید که جسد بقیه بچه ها هم برگردانده شود. به این ترتیب تا امروز حمید باکری هم مزاری ندارد.
فرماندهان مدرسه عشق
مهدی باکری که فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود و حمید باکری برادرش را همه می شناختند، دوستشان داشتند و احترام خاصی برایشان قائل بودند ، در همان برخورد اول، مجذوب چهره معصومشان می شدند به خصوص مهدی باکری که با تمام تواضع « آقا مهدی » صدایش میکردند چهره ای با چشمان نافذ که نور الهی درآن موج می زد و لب هایی که وقتی گشوده می شد، کلماتش هر قلبی را اسیر خود می ساخت. آنها، با دشمنان اسلام سرسخت و مقاوم بودند ، ولی هنگامی که با دوستان و یاران خدا می نشستند، سیمای مهربان ترین انسان ها را هویدا می کردند . بزرگ مردانی که پیوسته آماده خدمت بودند ؛ مهدی چشمانش حکایت از بی خوابی های طولانی داشت.آنها فرماندهانب دلیر، با ساده ترین لباس ها بودند .
فرمانده لشکر بود و فرصت چندانی نداشت. مجبور بود برای گرفتن حقوقش به کارگزینی قرارگاهِ خاتم الانبیا در کرمانشاه برود. آن روز صبح خودش رابه کارگزینی رساند و حقوقش را درخواست کرد. مسؤول کارگزینی لیست حقوق را بیرون آورد و گواهی خدمت خواست. فرمانده که هنوز غبار خاکِ راه بر روی لباسش بود، دست در جیب هایش کرد و گفت: گواهی خدمت ندارم. مسؤول کارگزینی در حالی که لیست را می بست گفت: باید گواهی بیاورید تا حقوقتان را پرداخت کنیم. او هم با کمال فروتنی برگشت، بدون این که خود را معرفی کند. فردای آن روز، در حالی که از فرماندهی سپاه گواهی گرفته بود، به کارگزینی رفت و آن را جلوی مسؤول کارگزینی روی میز گذاشت. مسؤول کارگزینی شگفت زده بود. او نمی توانست باور کند که این مرد، همان شیرمرد جبهه هاست که آوردن نامش، لرزه بر اندام دشمن می اندازد. لیست را برداشت و در صفحه دوم نامش را پیدا کرد؛ مهدی باکری، حقوق: سه هزار و چهارصد ریال .
شهید مهدی باکری، در پیامی خطاب به ملت ایران می گوید:
« پیام من به ملت مسلمان ایران، این است که از فرمان امام اطاعت کنند و شعار جنگ جنگ تا پیروزی را فراموش نکنند و همواره آماده باشند و آموزش نظامی ببینند برای فتح قدس. نباید خود را با مشکلات زندگی، کمبودها و اختلافات، مسائل سیاسی و امثال این ها درگیر کنیم. کمبودها و نارسایی ها، مسائل طبیعی است که در تمام جوامع وجود دارد و مسائل دنیایی است. رسالت ما، همان ادامه رسالت پیامبر خدا و ائمه اطهار است؛ چرا که دین اسلام، همان دین است. خدای ما، همان خداوند است. طرح کلی جبهه حق و باطل هم، همان است؛ منتها زمان و روش و طریقه ها تفاوت کرده است» .
Saturday, 30 November , 2024