صفیر گیلان/زلیخا صفری،همزمان با سفر ریاست جمهوری به استان سرسبز گیلان ،سرزمینی بکر از جنگل و دریا، قطعهای از بهشت خدا بر روی زمین، بستر رودهای خروشان و پهنهای زیبا از رویش انواع گلها چون لاله و بنفشه ها و درختان زیبای سر به فلک کشیده سرو و چنارها، سرزمینی که جنگل، کوه و دریا را […]
صفیر گیلان/زلیخا صفری،همزمان با سفر ریاست جمهوری به استان سرسبز گیلان ،سرزمینی بکر از جنگل و دریا، قطعهای از بهشت خدا بر روی زمین، بستر رودهای خروشان و پهنهای زیبا از رویش انواع گلها چون لاله و بنفشه ها و درختان زیبای سر به فلک کشیده سرو و چنارها، سرزمینی که جنگل، کوه و دریا را همزمان در دل خود جای داده است و فردوس را بر روی قسمت کوچکی از زمین برای آدمی ترسیم کرده است.
سرزمینی سرسبز و بکر که به جرأت میتوان آن را به عنوان زیباترین استان کشور نام برد، استانی کوچک با جاذبههای تاریخی و طبیعی کم نظیر چون جنگلهای انبوه، شالیزارهای وسیع، باغات چای پهناور و زیستگاههای پرندگان و سواحل چشم نواز دریای نیلگون خرز.
گیلان سرزمینی سرشار از حیات و مملو از نشاط طبیعت سحرانگیز که الهام بخش آرامش و نیروی بخشش و خلاقیت و بزرگی پروردگار است؛ گویا خداوند در خلقت این سرزمین زمان و سلیقهای افزون صرف کرده است.
و اما در این میان گیلان سرزمین سرداران و مردان بزرگ در هشت سال دفاع مقدس است سرزمینی که سردارانش فخر افریدند و نامشان چونان خورشیدی بر تارک تاریخ دفاع مقدس می درخشد و این سرداران و شهدا و ایثارگران دست پرورده های مادرانی هستند با قلبی به وسعت آسمانها و دریا ی نیلگون که به جرآت می توان آنان را مادرانی آسمانی خواند،باشد که بتوانیم از این مادران پند مادرانه بیاموزیم.
و اما با این وصف از سرزمین آبا و اجدادم از یک حضور برایتان می گویم حضوری که همزمان با سفر ریاست جمهوری به گیلان رقم خورد و وزرای این دولت تدبیر و امید به نمایندگی هر کدام در شهرستانی حضور یافتند و شهرستان کمتر توسعه یافته و زیبای شفت با مناطق چشم نواز و اماکن مذهبی و علمای بزرگ چون سید محمد باقر شفتی(ره) میزبان سید علیرضا آوائی وزیر دادگستری شد.
وزیری که به علت خستگی سفر در شهر دیگر ایشان را کمی خسته دیده بودم با ورود و همراهی ایشان در شهرستان شفت دیگر از آن چهره خسته اثری نبود این را اول گفتم تا در پایان به صحت گفتمانم برسید .
ایشان در ابتدای ورود با مراسم استقبال به مزار شهدای شهرستان شفت رفته و با ادای احترام و نثار گل با شهیدان این شهر تجدید میثاق کرد.
وزیر محترم بعد از این با نگاه فرماندار مردمی شهرستان راهی منزل مادر شهیدی شد.
در ابتدا بعد از پیاده شدن از ماشین احساس کردم شاید این فضایی که می بینم محل کسب و کار و یا مکانی غیر از یک خانه روستایی در روستای کمی دور از شهر باشد.
اگر چه وزیر دادگستری در نزدیکی غروب به روستا ی تهرم سفر کرده بود و به اصطلاح ما هوا گرگ و میش بود اما ورود به منزل شهید ذبیحی ما را با صحنه متفاوت از دیدارهایی که داشتیم مواجه کرد.
بعد از همراهی وزیر توسط مسئولان و محافظان به داخل منزل و بالا رفتن از پلکانها بنده نیز به عنوان تنها خانم همراه این هیئت وارد منزل شدم و با تعجب به اطراف نگریستم.
منزل مادر شهید ذبیحی یک حسینیه بسیار زیبا و دلنشین بود و مادر در طبقه بالا زندگی می کرد و طبقه اول منزله برای برنامه های مذهبی و قرآنی به نام این شهید بزرگوار تدارک دیده شده است..
به دیوارها نگاه کردم تصاویر بزرگ از شهید بر جای جای دیوار نقش بسته بود و تصویر از امام حسین (ع) و حضرت ابولفضل العباس (ص) و دیگر تصاویر در کنار پرچم های سه گوش نوشته شده با آیات و روایات چونان بر دیوار این حسینه نقش بسته بود که دلبرایی می کرد تو گویی که در فضایی معنوی سیر می کنی نه در یک منزل روستایی در منطقه ای محروم از این کشور پهناور عزیز ما ایران اسلامی.
و این فضا به تو می آموزد که اسلام و دین ما که امروز تمام هجمه ها علیه آن است در چنین فضاهایی زنده نگه داشته می شوند و … .
با عجله خود را به طبقه بالا رساندم و در ازدحام مدیران و مسئولان و وزارتی ها مادری را یافتم که چهره اش خود همه آرامش و به واقع مادری آسمانی بود.
در گوشه ای سر پا ماندم و خواستم نظارگر این دیدار باشم که در نوع خود عالی بود زیرا وزیر از وزارت عالی کشور در این منطقه میهمان مردمام مهمان نواز روستایی بود کسی که در هیاهوی شهری بزرگ و پایتخت ایران پایش به این منطقه باز شده بود و این خود نوید بخش حمایت نظام جمهوری اسلامی و دولت مردان از مردمان مناطق دور و محروم کشور بود.
خواهران و خانواده شهید مادر را به سختی کنار صندلی رساندند و ایشان رو در رو با وزیر کشور با همان سبک مهمانوازی که مختص گیلانیان و به ویژه مردم مهربان روستاهاست خوش آمد گویی و در میان این خوشامد گویی بارها از مدیران ادرات که در کنارش بر زمین نشسته بودند با لهجه زیبای خود می گفت: زی جان مرا ببخشید شمان زمین سر نیشتید و مادر این کلمه را بارها تکرار کرد.
مادر شهید ذبیحی با روسری سفید و چادر گل گلی انقدر آرامش را به ادمی انتقال می داد که من لحظه ای فکر کردم مسئولان و وزیر دادگستری یادشان نیست که قرار است در جلسه ای حضور داشته باشند.
مادر چنان از مسئولان و به ویژه فرماندار شهرستان جناب محسنی تشکر می کرد که تو گویی این فرماندار مردمی بدون شک بارها نزد مادر آمده بود و این برایمان جالب بود چون مادر فقط تشکر می کرد.
مادر در میان گفته هایش با گوشه روسرس سفیدش اشک چشمهایش را پاک کرد و گفت: نمی دانم امروز بعد از افتتاح راه آهن همه خانواده شهدا را به مشهد مقدس بردند ولی من نتوانستم بروم و با گفته هایش اشک بر گونه اش جاری می شد.
و اما در این دیدار که وصف آن از دستان بنده حقیر خارج است میزی در وسط منزل و اتاق مادر خودنمایی می کرد که در خود نوید بهاری شاد و خرم را می داد با سبزه ای در روی میز و نانی محلی و حلوایی مختص به مردمان این منطقه که روستاهای گیلان با فرا رسیدن بهاری نو و برای به استقبال رفتن سال جدید تهیه و تدارک می بینند دیده می شود.
و مادر با همان سنت های قدیمی از حداقل ۱۵ روز مانده به سال جدید شیرینی و نان محلی را تدارک دیده بود که این شیرنی توجه برخی از حاضران را به خود جلب نموده بود شاید آنها هنوز نمی دانستند که این شیرینی محلی با چه طعمی است..
بعد از گپ و گفتی جناب آوائی از مادر شهید به خاطر ایجاد این فضا تقدیر نمود و خطاب به مسئولان گفت: شهدا باید همیشه الگوی ما در ارائه خدمات بهتر به مردم باشند و باید خود را خادم مردم بدانیم و من امیدوارم شما به انچه شهدا در وصیت نامه شان ذکر کردند توجه و در مسیر خدمت از آن بهره ببرید.
در گفتمان وزیر دادگستری و مادر شهید ماهی قرمز در تنگ کوچک روی میز نیز شادمانی می کرد و خود را به این ور و ان ور می برد و تو احساس می کردی که باید از بند ها خارج شویم و خود خودمان باشیم و تکیه بر بیگانگان نداشته و روزهای خوبی را با حرکت و نگاه مدبرانه با بهره گیری از منابع و پتانسیل های موجود رقم زنیم.
بعد از گفتگو شیرینی و نان محلی توسط عزیزی با تعارف به وزیر دادگستری رسید و ایشان با کمال میل این شیرینی محلی را به دست گرفت و تو گویی …..
مادر شهید اسرار داشت تا به رسم مهمان نوازی طرفی شیرینی محلی خدمت وزیر بدهند که ایشان تقدیر نمود و اجازه گرفت از محضر مادر مرخص شوند.
گاهی اوقات ممکن است با خوردن یک غذای شیرین، بعد از مدتی و در یک بازه زمانی خاص احساس شیرینی در دهان ایجاد شود که امری عادی است، اما اگر این طعم شیرین در دهان ماندگار گردد، قطعا نشانهای از یک وضعیت جدیتری خواهد بود.
و من با خوردن این شیرینی به همراه همه ی مسئولان و مدیران طعمی را چشیدم که شیرینی آن هنوز زیر زبانم مزه مزه می کند و امید است تا بتوانیم حافظان خوبی برای زنده ماندن نام و یاد شهدا باشیم و کرامت و احترام و دیدار با مادران و پدران آسمانی را سر لوحه همه ی کارهای روزمره خود قرار دهیم.
شهید رزمیکار گیلانی که مدال شهادت را در دره شیلرگرفت
شهید اسماعیل ذبیحی تهرمی در سال ۱۳۵۳در روستای تهرم از توابع شهرستان شفت در یک خانواده مذهبی بدنیا امد و پدرش در آموزشو پرورش استخدام تربیت بدنی بود.
بعد از طی دوران کودکی در روستای یاد شده راهی مدرسه شد وتاکلاس چهارم ابتدایی در همان مدرسه مشغول تحصیل شد.
شهید درسال۱۳۷۳در دبیرستان شهید مطهری شفت موفق به اخذ دیپلم شد و علاقه زیادی به ورزش رزمی داشت و همیشه تکیه کلامش این بودکه :در اوج قدرت،انسان باش ،شهید ذبیحی موفق به اخذ کمربند مشکی دان یک وسپس در تاریخ۷۲/۷/۳۰موفق به قبولی در کمربند مشکی دان دوگردید ودر سال۱۳۷۴از طریق سپاه به خدمت مقدس سربازی اعزام شد .چون ورزشکار بود بعنوان مربی اموزش انتخاب شد و در پادگان بسیار فعال بود.
جمله ای که مادر شهید از وی به یادگار دارد که یک شب وقتی اسماعیل در خواب بود مادرش در زیر پایش می خوابد پس از چند دقیقه شهید از خواب بیدار می شود بدون اینکه مادرش را بیدار کند خودش در زیر پای مادرش می خوابد و اظهار می کند مگر نشنیده ای که بهشت زیر پای مادران است. سرانجام اسماعیل ذبیحی در تاریخ۷۵/۲/۹درکردستان در دره شیلر به قربانگاه عشق می رود.
در پایان این دیدار دل انگیز و سرشار از پند و آموزش
به یاد قطعه غزل خاقانی افتادم که گفت:
به جایی رسید عشق که بر جای جان نشست-سلامت کرانه کرد،خود اندر میان نشست
تهیه و تنظیم//زلیخا صفری راسته کناری
Thursday, 28 November , 2024