شفت- سه نسل از یک خانواده سال ها است که در سایه غفلت مسئولان و دستگاه های خدماتی در فقر مطلق در دل جنگل های شفت زندگی می کنند.
به گزارش پایگاه خبری صفیر گیلان؛ حمیدرضا دنیادیده: استان گیلان علیرغم پتانسیلهای اقتصادی فراوانی که در اختیار دارد اما با مشکلات زیادی دست به گریبان است.
وجود سواحل گسترده و جنگلهای انبوه در کنار زمینه مساعد برای کشاورزی و دامداری میتواند ساکنان این استان را جزو مرفه و برخوردار ترین مردمان ایران زمین قرار دهد اما در عمل عدم برنامه ریزی مسئولان برای رفع محرومیتها موجب شده فقر پنهانی در پس جنگلهای انبوه و زیبای این استان نمایان شود.
این محرومیتها را با کمی کنکاش در دل روستاهای این استان میتوان دید از جمله در شهرستان شفت که یکی از کم برخوردار ترین شهرستانهای گیلان است.
شفت یکی از ۳۱ شهرستان کشور است که برای توسعه یافتگی انتخاب شده است و گفته شده مسئولان برای برونرفت این شهرستان از عقبماندگی، برنامههایی دارند هرچند این برنامهها تاکنون در حد شعار ماندهاند.
جدای از شهرستانهای کم برخوردار، شاخصهای فقر مطلق در مناطق دوردست از شهر، کوهپایهای و نهایتاً کوهستان ها بیشتر است و چهبسا افرادی در دل کوهها هستند که از دید همگان پنهان مانده و سالها نگاهشان را به دستی از غیب دوختهاند تا فریاد رس شأن باشد.
خانواده میرزایی در چنارودخان، مظهر فقر مطلق
خانواده میرزایی، یکی از خانوادههای خوش گوهر، شرافتمند، باحیا و باعزت شهرستان شفت هستند که بنا بر هر دلیلی از حداقلهای یک زندگی شهروند عادی زیر چتر سبز جنگل محروم و علاوه بر آن تقریباً از خدمات عمومی دولت نیز تاکنون بینصیب ماندهاند.
خانوادهای شش نفره از سه نسل اعم از یک مادربزرگ، دو برادر، یک خواهر، یک عروس و یک دختر ۱۶ ساله که بزرگترین آرزوی آنها، کوچکترین آرزویهای مردم شهر است.
خانواده میرزایی در یک پناهگاه شبیه خانه کاهگلی در دل جنگلهای چنارودخان از توابع بخش احمد سرگوراب شفت، بدون دسترسی به راه مواصلاتی زندگی میکنند. برای رسیدن به خانه پرمحبت این خانواده از شهر شفت حداقل باید دو ساعت در مسیر باشید. هیچ ردی از مسیر آمد و شد این خانواده از جاده اصلی وجود ندارد و تنها کسانی که این خانواده را میشناسند، راه رسیدن به آنها را میدانند.
با چند ۱۰ دقیقه کوهپیمایی از کف جاده خاکی، خانه کاهگلی خانواده میرزایی را در دل جنگل میتوان مشاهده کرد. خانهای که با چوب و گل بنا شده و خبری از سازههای بتنی نیست. ما برای جویا شدن از وضعیت زندگی خانواده میرزایی، نزدیک خانه شدیم.
عادی بودن زندگی در دل جنگل، خیالی اعجابآور
وقتی به خانه بیشتر نزدیکتر شدیم، عمق محرومیت و مشکلات اهل خانه را بیشتر درک میکردیم و برای ما هرلحظه این سوال در ذهن متبادر میشد که زندگی در این نقطه از جنگل با وضعیت کنونی چگونه ممکن است؟
از آنجا که اهل خانه به محیط جنگل مشرف هستند، متوجه شدیم که از نزدیک شدن ما باخبر میشوند. صدای دخترکی که گویا نوه خانواده بود و ما را از لابهلای چوب و تختههای خانه مشاهده کرده بود، به گوش میرسید. او به اهل خانه میگفت: خدا رو شکر! کسی به سمت ما میآید… غریبه هستند.
در هیچ جای خانه خبری از فرش و موکت نیست، آنها تاکنون یخچال و تلویزیون و اجاقگاز و دیگر ملزومات اولیه زندگی را نداشتهاند
از ورود خود خبر دادیم و وارد محوطه خانه شدیم. اهل خانه برای داخل شدن به استقبال ما آمدند. تعارف کردند و گفتند که بفرمائید بالا بنشینید. بالا منظورشان کف ایوان بود. ایوانی که برای نشستن اهل خانه نیز فضایی نداشت.
خودمان را معرفی کردیم اما از آنجا که تاکنون تلویزیون نداشته و با فضای رسانهای کاملاً غریبه بودند، ما را بهعنوان خبرنگار نمیشناختند اما از گرمی ارتباطشان چیزی کم نمیشد و وقتی فهمیدند که قرار است برای حل مشکلاتشان به آنها کمک کنیم و صدای آنها باشیم، اشک شوق از چشمانشان جاری شد.
خانهای پر از اثاثیه اما بدون امکانات اولیه
مریم، نوه خانواده، خانه و امکاناتش را به ما نشان میدهد. خانهای با یک اتاق و یک ایوان که تقریباً فضایی برای نشستن و بر خواستن و یا خوابیدن و خوردن ندارد. اسباب و اثاثیه منزل و اهل خانه هر فضایی خانه را پرکرده است. در هیچ جای خانه خبری از فرش و موکت نیست. آنها تاکنون یخچال و تلویزیون و اجاقگاز و دیگر ملزومات اولیه زندگی را نداشتهاند.
آتشگاهی در کنج ایوان در این سرما، کانون گردهمایی اهل خانه «آقای میرزایی» است. دریافتیم که آنها قوت و غذا را هم به زحمت تهیه میکنند، نیمی از اهل خانه، خانهنشین و نیمی دیگر برای کسب روزی روانه کوه و دامنه آن میشوند.
معلمی، آرزویی که با کرونا از مریم دور شد
دنبال بهانهای بودیم تا گفتوگو با این خانواده را از سر بگیریم. مریم، شروع خوبی بود. او باسواد این خانه است. او بیشتر مشتاق است تا با ما برای رهایی از این مخمصه ارتباط بگیرد. با مریم به گفتوگو نشستیم. او از خودش این گونه میگوید: ۱۶ ساله و تا کلاس هفتم درس خواندهام، کرونا سایهاش سنگینتر از آن چیزی است که ما فکر میکردیم. این ویروس منحوس موجب شده بود تا مریم دست از درس خواندن بکشد و با فقر خانواده، بیچارگی را به نظاره بنشینند.
کرونا سایهاش سنگینتر از آن چیزی است که ما فکر میکردیم این ویروس منحوس موجب شده بود تا مریم دست از درس خواندن بکشد
مریم ادامه میدهد: یکی از آرزوهایش در درس خواندن، معلم شدن بود؛ آرزویی که حداقل تاکنون ناکام مانده است.
برای ما خیلی جالب بود که بفهمیم مریم با شرایط خاص موجود در منطقه چگونه اینهمه سال را به مدرسه رفته است. او میگفت همه این سالها از این خانه تا چوبر را پیاده رفتوآمد میکرد و آخرین معدل درسی آن نیز ۱۹ بوده است. حال بماند که این دختر چگونه بهتنهایی خطرهای جنگل را به جان خریده و برای کسب دانش چه رنجهایی کشیده که خود و خدایش فقط از آن خبر دارند.
با صحبت کردن بیشتر با مریم متوجه شدیم که هر روز که این دختر بزرگتر میشود، آرزوهایش کوچک و کوچکتر میشوند. او میگوید اکنون بزرگترین آرزویش این است که خانهای داشته باشند، رفت و آمدی باشد، جادهای داشته باشند، خوراکی و سایر موارد.
بیتوجهی مسئولان، گله مشترک خانواده جنگل نشین میرزایی
همانگونه که انتظار داشتیم، اینجا هم صحبت از بیتوجهی مسئولان است. البته گلایههای مریم از بیتوجهی مسئولان بهویژه دستگاههای حمایتی بسیار زیادتر است. او نیز رنج غفلت مسئولان را در سینه دارد و بامتانت و اوج ادب از بیتوجهی به نیازهایشان توسط کمیته امداد و بهزیستی گلایه میکند. البته مریم دیگر امیدی به حمایتهای مسئولان ندارد و تمام نگاهش به خیران و نیکوکاران است.
از مریم، نوه خانواده بهاکراه و بهرغم میل باطنی عبور کردیم. احساس کردیم سوالاتمان نمکی بر زخمهای پر شمارش است. رو به سوی مادربزرگ زمینگیر و پیر مریم کردیم. مادربزرگ صندوقچه راز خود را گشود و دفتر رنجنامههای یکعمر خود را البته با اصرار ما باز کرد. هرچقدر پیشتر میرفتیم، رنج نامه مادربزرگ مریم، دل سنگ را آب میکرد. پیرزنی که از توان برشمردن مشقتهای خود عاجز بود و حوصله هم نداشت. خود سوخته بود اما فرزندان خود را در دامن گرفته و با روزگار میساخت.
مادربزرگ مریم میگفت: روزگار و سختیهایش او را درهم فشرده و هیچ سختی در دنیا نبوده که متحمل نشده باشد. این پیرزن چنارودخانی اکنون به حدی از ناامیدی رسیده بود که میگفت اگر الان هرچقدر پول هم در اختیار داشته باشد از زندگی لذتی نمیبرد.
مصائبی که کمر مادر مریم را شکست
دیگر اعضای خانواده نیز، وضعیت مشقتبار و پررنجی دارند، مادر مریم که زنی جوان است همچون کهنسالان راه میرود و سالهاست که کمر را در برابر مشکلات و مصائب روزگار راست نکرده است. او میگوید: در طول عمرش تنها دو بار در شفت به دکتر رفته و چندین ماه در بستر خوابیده است. او نیز مناعت طبع خاصی دارد و به همینقدر سلامتی، راضی است و پیوسته خدا را شاکر است.
در طول عمرش تنها دو بار در شفت به دکتر رفته و چندین ماه در بستر خوابیده است او نیز مناعت طبع خاصی دارد و به همینقدر سلامتی، راضی ست و پیوسته خدا را شاکر است
پدر مریم نیز به چوپانی مشغول است و روزی اهل خانه را با تلاشهای شبانهروزی خود تأمین میکند و هزینههایی که تأمین خوراک حداقلی افراد خانه تا داروهای برادرش را شامل میشود.
حداقل انتظارهای آقای میرزایی نیز از دولتمردان برآورده نشده و حتی میگوید تاکنون نیز هیچ اقدامی برای رفاه حال آنها انجام نشده است. شاید همین بیتفاوتی مسئولان شفت نسبت به پدر خانواده بوده که مریم کاملاً نسبت به مسئولان و حمایت آنها ناامید شده است.
همه قصه پررنج و مشقت مریم گزارش ما، به مادربزرگ، پدر و مادر مریم ختم نمیشود. مریم یک عموی میانسال با بیماری روحی و روانی و همچنین یک عمه جوان نیز دارد که زیستن در دل جنگل را برای آنها گرچه با لذت اما مشقت بارتر کرده است.
حقوقی که نادیده گرفته شد
با مرور خلاصهای از جریان زندگی خانواده میرزایی استنباط میشود حداقل حقوق خانواده میرزایی نادیده گرفته شده و خانوادهای در اوج متانت و نجابت خواستههای متعارفی را از دولت و دستگاههای متولی انتظار داشته و دارند، حداقل تاکنون پاسخ دریافت نکردهاند.
باید پاسخی برای این سوال پیدا کرد که چرا زندگی اسفبار و خارج از حد متعارف فقر سه نسل از یک خانواده در یک پناهگاه با وضعیت جغرافیایی خاص تاکنون توسط دستگاههایی مثل بنیاد مسکن، کمیته امداد و بهزیستی ساماندهی نشده است؟
به هرحال زندگی یک خانواده شش نفره آسیبپذیر در یک شهرستان کم برخوردار کشور متأثر از مناعت طبع خانواده و در بهترین نوع حالت کمکاریهای مسئولانی است که انتظار میرود در اسرع وقت موردبررسی قرارگرفته و ساماندهی شوند. حضور مسئولان در کنار خانواده میرزایی و گرفتن تصمیمات درخور شأن آنها، ساماندهی، ارائه خدمات اجتماعی، بهداشتی، درمانی و توانبخشی حداقلترین کاری است که انتظار میرود در دولت کنونی برای این خانواده انجام شود. در این میان خیران و نیکوکاران نیز میتوانند نقش آفرین باشند.
- نویسنده : حمیدرضا دنیادیده
- منبع خبر : مهر
Friday, 22 November , 2024