به گزارش احتصاصی صفیر گیلان ؛شهید احمد عاطف راد  بسان دیگر شهدای هشت سال دفاع مقدس رفت تا محبوبش را در میان آتش و خون پیدا کند و به حقانیت اسلام رای می دهد. این شهید سرافراز میهن که در ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ ماه مبارک در عملیات رمضان با لبی تشنه در […]

به گزارش احتصاصی صفیر گیلان ؛شهید احمد عاطف راد  بسان دیگر شهدای هشت سال دفاع مقدس رفت تا محبوبش را در میان آتش و خون پیدا کند و به حقانیت اسلام رای می دهد.
این شهید سرافراز میهن که در ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ ماه مبارک در عملیات رمضان با لبی تشنه در هوای گرم تفت آور جنوب، همچون سرور مولایش علی(ع) بخون نشست تا همه تشنگان تاریخ را به قیام دعوت کند.
 زمان تولدش روز جمعه، روزی که دوزخیان در آن روز در امانند:
شهید احمد عاطف راد در سپیده دم روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲ در روزی مقدس (جمعه) روزی که حتی دوزخیان در آن روز در امانند. در حالیکه پدر  برای معیشت  زندگی در بیرون خانه بکار شبانه مشغول بود و تنها مادر بود و خدایش و کودکی  که تولد یافت که زندگی بی فروغ خانواده  با این تولد بود که  جانی تازه گرفت و به حیات خانواده  رونق بخشید .
شهید عاطف  به گفته خانواده و فامیل  در ایام کودکی از چنان حرکات و گفتار شیرینی برخوردار بود که نبودنش در خانه حتی برای لحظه ای هم احساس می شد گوشه ای از قلب همه افراد خانواده و فامیل را به خود اختصاص داده بود .
و زمان می گذشت تا اینکه در سن ۷ سالگی وارد مدرسه شد دوران ابتدائی را با هوش و استعداد سرشاری که داشت با موفقیت به پایان رسانید اما در این موقع پدر اندکی پیر شده بود و از برای تامین معیشت خانه احتیاج به کمک داشت و احمد هم چون در آن زمان تنها فرد بزرگ خانواده بود ناچار می بایست این مسئولیت را بپذیرد او در طول سال ضمن درس خواندن کمک پدر هم در انجام کارها بود و تابستان ها را هم با پدر به ییلاق می رفت و این وضع ادامه داشت تا اوایل سال ۱۳۵۷ که انقلاب می رفت تا همه جا گیر بشود او ضمن تحصیل به صف مبارزین پیوست و به مبارزه با طاغوت برخاست و کم کم با پیروزی انقلاب قلبش هم از شریعت اسلام صیقل یافت و وجودش را اسلام تسخیر کرد.

او که سالها تشنه حقیقت و اسلام بود اینک بعد از سالها  به سرچشمه زلال مقصود را یافته بود و او که خود را خدایش را و حقیقت را شناخته بود برای شکل دادن به جهت مبازه اش وارد بسیج سپاه پاسداران شد و بعد از مدتها آموزش خود مسئول آموزش عده ای از برادران بسیجی شده بود و این برهه مصاف بود با اوج درگیری عوامل ضد انقلاب او با بهره گیری و الهام از دستورات امام به مبارزه با عوامل ضد انقلاب پرداخت و در این ایثار بار دیگر دست جنایتکار و امریکا از آستین صدام بیرون آمد و جنگ تحمیلی را بنا نهاد .

احمد بعد فوت پدر تکیه گاه خانواده شد

احمد در این موقع در اثر فوت پدر تنها فرد بزرگ خانواده بود و می بایست تکیه گاهی برای خانواده باشد اما او به چیزی دیگری می اندیشید تا اینکه تصمیم گرفت به جبهه برود او در برابر این سوال افراد خانواده که تو نباید به جبهه بروی چنین پاسخ می گوید:

خداوند شما را از برای وجود من خلق نکرده شما خدایی دارید همانطور که شما را تا حال حافظ بوده بعد از من هم همان خداست و حافظ شما خواهد بود احمد با چنین نیروی ایمان و عشق به خدا پای به جبهه نهاد و بعد از این یک بار نیز به جبهه رفت و هر بار که به جبهه می رفت با قلبی مملو از عشق به خدا و ایمانی راسخ و عقیده ای محکم بر می گشت گویی فولادی بود که آبش می دادند و حقایق اسلام سراسر ذرات وجودش را گرفته بود او هیچ راهی را جز راه خدا و انبیاء‌نمی شناخت و هیچ سخنی جز سخن خدا و امام را توجه نداشت .

احمد و سومین سفرش به جبهه ها

او برای سومین بار تصمیم رفتن به جبهه گرفت، گویی خدا محبوبش را خواسته بود و الهام شهادت را در دلش افکنده بود لذا او نزد همه فامیلین و آشنا یان رفت و از آنها خداحافظی و طلب بخشش نمود کاری که در هیچ یک از دفاعات قبل از او سر نزده بود .

فرازی از وصیت نامه شهید احمد عاطف

او در وصیتنامه اش در این باره چنین می نویسد آری به میدانی قدم نهاده ام که نتیجه اش را از قبل گرفته و با ایمان کامل پیکار می کنم چون اگر در این میدان کشته شوم به مقام والایی دست یافته و راه حسین(ع) را رفته ام و اگر زنده ماندم شاهد پیروزی بزرگی که همان پیروزی مسلمین بر کفر است خواهیم بود.

آری برای او پیکار با ضد حق یک انتخاب بود یک حقیقت بود او این راه را با تمام آگاهی و اطمینانپذیرفته بود.

احمد درباره هدف از راهش به جبهه در وصیتنامه اش چنین می نویسد: امروز افتخارمان این است که در راه عقیده ای جهاد می کنیم که به حقانیت آن کاملا آگاهیم و غیر از این راهی برایمان نمی ماند که یا پیروز می شویم و یا شهادت را چون اسلحه ای مرگبار بر فرق دشمن فرود آوریم من براساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای ۱۶۰ هزار کشته و مجروح است به جبهه آمدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداخته ام.
آری: او رفت تا محبوبش را در میان آتش و خون پیدا کند و به حقانیت اسلام رای می دهد و سرانجام او در ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان  در عملیات رمضان با لبی تشنه در هوای گرم تفت آور جنوب، همچون سرور مولایش علی(ع) بخون نشست تا همه تشنگان تاریخ را به قیام دعوت کند.

این شهید بزرگوار بسان ۴۰۵ شهید والامقام شهرستان فومن و شهدای شهر فومن  در گلزار شهدای این شهرستان (امامزاده میرزا )ارام گرفت.//تنظیم ؛زلیخا صفری راسته کناری