صفیر گیلان؛«عطا الله حسین زاده» یاد گرفته بود تا به داشته ها قناعت نکند و در صورت لزوم مهاجرت نماید بار دیگر نوبت مهاجرت رسیده بود و روح او درجسم خاکی نمی گنجید، روح او ملکوتی شده بود و عطا اله نوزده دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ٢ منطقه حاج عمران به خیل عظیم شهیدان پیوست

گروه افرهنگی،جتماعی پایگاه خبری تحلیلی  صفیر گیلان  ؛می‌خواهیم هر جمعه کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز کنیم و با نامی و یادی از این ستاره‌ها شب کنیم ؛باشد که ادای دینی بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و …ان شاءلل

۵۰۴۱۰۰_۴۸۷

🌹عطا الله کودکی در مهر ماه سال ۱۳۴۷ شمسی در روستای پرمکوه بخش رحیم آباد از توابع شهرستان رودسر درخانواده ای متدین ومذهبی دیده به جهان گشود که به شکرانه تولدش عطا اله نامیده شد.

 عطا الله تا شش سالگی را در آغوش گرم و صمیمی خانواده اش سپری کرد، هرچند وجود او به  خانواده صفا وصمیمیت خاصی می بخشید ولی برای هدفی بالاتر و والاتر و به ناچار برای تحصیلات دوران ابتدایی -به دلیل عدم وجود مدرسه در روستا ی پرامکوه- به روستایی دیگر که در سه کیلومتری محل سکو نتش بود عازم شد، پس از گذراندن این دوران ،بار دیگر مهاجرت کرد و برای ادامه تحصیل به شهر رحیم آباد آمد.
او درکنار تحصیل برای تامین مخارج تحصیل خود به کارگری می پرداخت، با این سرگذشت ،وجود او آبدیده گردید وآماده شرکت در رویدادها وتحولات انقلاب اسلامی گشت. پانزده سال از بهار زندگیش با همین اوصاف گذشت، عطا اله که کوله باری از رنج و محرومیت توده های مسلمان و زحمت کشیده مردم روستا و شهر را به دوش کشیده بود، واز همان کودکی مهاجرت فی سبیل الله را آغاز کرده بود وبرای تحصیل علم ازیک روستا به روستای دیگر و سپس به شهر رحیم آباد مهاجرت کرده بود، همگام با سایر جوانان منطقه عضوبسیج شد تا در سنگر جهاد نظامی و دفاعی کمر به خدمت محرومان ومستضعفان ببندد.
هرچند آموزش های اولیه را دربسیج سپری می کرد اما اخلاق خوب و چهره ای متبسم و خستگی نا پذیر؛ توجه مسولان بسیج را به خود جذب کرد وباعث ورود جدی ایشان در عرصه فعالیت های بسیج گردید، با این نهاد  نوپا چنان انس گرفت که وقتی وارد جمع نیروهای مخلص بسیج می شد، همه مانند شمعی دورش را می گرفتند و از او استقبال می کردند .یکی دیگر از خصوصیات بارز ایشان نظم او بود، زندگی در غربت ، تحصیل با مهاجرت و کارگری  از نوجوانی به او یاد داده بود تانظم را سرلوحه زندگی قرار دهد.
عطا الله به اطرافیان و فامیل علاقه خاصی داشت دید و بازدید از برنامه های همیشگی او بود. گویا همه این خصوصیات ؛ دست به دست هم داده بود و وجود جسمانی او را به روح معنوی تبدیل نمود و او را با آرمانهای امام خمینی(ه) پیوند داد. وقت آن رسیده بود تا عطا اله آموزش های نظری خود را در عرصه ی عمل ­گداخته نماید. در سال ۱۳۶۴ به ندای ولی امر مسلمین لبیک گفت و وارد جبهه حق علیه باطل شد. حلاوت وشیرینی دانشگاه جبهه چنان عطا اله را جذب کرده بود؛ که تا سال ۱۳۶۵ حضور در جبهه را بر همه کارهایش مقدم داشت، او یاد گرفته بود تا به داشته ها قناعت نکند و در صورت لزوم مهاجرت نماید بار دیگر نوبت مهاجرت رسیده بود، روح او درجسم خاکی نمی گنجید، وجسم طاقت روح او را نداشت، روح او ملکوتی شده بود. عطا اله نوزده دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ٢ منطقه حاج عمران به خیل عظیم شهیدان پیوست.
روح بلند و ملکوتی او با شهیدان پرواز نمود ، اما جسد مطهرش ۷ سال در دانشگاه جبهه ماند تا گواهینامه شهید گمنام را اخذ نماید. بار دیگر نوبت مهاجرت رسیده بود، سال۱۳۷۲ بود که پیکر آن عزیز سفرکرده هرجند مشتی خاک و لباس پاره پاره بود اما با عطربهشتی؛ بر روی دوش مردم خون گرم و شهید پرور شهر رحیم آباد و هم رزمانش تشییع شد تا در گلزار شهدای رحیم آباد زیارتگاه دل سوختگان گردد.