صفیر گیلان/زلیخا صفری؛ سال ها پیش در چنین روزهایی بود که رژیم بعثی عراق با همکاری کشورهای استکباری با خیال خام تسلط بر ایران به مرزهای کشورمان تجاوز کردند و  این، شروع برهه ای تاریخی در کشورمان شد، دوره ای که حالا بعد از دهه‌ها هر سال سالگردش را گرامی میداریم و با همه تلخی‌هایی که […]

صفیر گیلان/زلیخا صفری؛ سال ها پیش در چنین روزهایی بود که رژیم بعثی عراق با همکاری کشورهای استکباری با خیال خام تسلط بر ایران به مرزهای کشورمان تجاوز کردند و  این، شروع برهه ای تاریخی در کشورمان شد، دوره ای که حالا بعد از دهه‌ها هر سال سالگردش را گرامی میداریم و با همه تلخی‌هایی که در اثر شهادت هزاران رزمنده ای که برای دفاع از کشور جانشان را در راه دین و میهن از دست دادند بر این سرزمین تحمیل شد اما نامش را دفاع مقدس گذاشته‌ایم.

روایت ماندگاری دفاع مقدس علاوه بر همه رمزهای ناشناخته و الهی که در پس آن نهفته است مرهون ادبیات است، ادبیاتی که میتواند میراث دفاع مقدس را به نسل‌ها و حتی زبان‌های دیگر منتقل کند و این وظیفه همه نسل‌های بعد از دفاع مقدس است که این پیامبری را برعهده بگیرند و نگذارند غبار تاریخ و فراموشی روی این برهه حساس و با اهمیت و درخشان تاریخ ایران بنشیند.

رسانه و قلم همواره نقش مهمی در بسط و گسترش فرهنگ جامعه بشری در طول تاریخ بازی کرده است. در این میان دوران دفاع مقدس و بیان هر آنچه که در آن زمان بر ملت ما گذشته، بخش مهمی از گذشته این سرزمین را به خود اختصاص داده است. نوشتن متعهدانه از دفاع مقدس، شاید به اندازه دفاع از کشور در برابر دشمن، ارزشمند باشد. شاهدش هم حدیث امام صادق(ع) است که فرموده است  «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء».

در این بین حضور زنان در جنگ و دفاع مقدس یکی از همین میراث های بااهمیتی است که البته گاهی مورد غفلت قرار گرفته است. رزمندگان زن و  مادران شهداء همان طور که پیش از این نیز اشاره شد یکی از اصلی‌ترین عواملی بودند که همواره با صبر و شکیباییِ خود، مقدمات پیروزی ۸ سال دفاع مقدس را فراهم کردند. این درحالی است که در بسیاری از نمونه‌های ادبیات داستانی‌ای که دفاع مقدس را پوشش می‌دهند این نقش پررنگ بازتاب پیدا نکرده‌است و در اغلب موارد مخالفت و عدم همراهی و بیماری های روحی مادران پس از شندین شهادت فرزندانشان به تصویر کشیده شده است اما با این وجود در سال های اخیر با توجه به این نقصان هستند خبرنگارانی متعهد که نمایی از جایگاه زنان در دفاع مقدس را ارائه داده و میدهند نمونه‌ی موفق اینگونه تلاش‌ها را در این روایت بخوانید.

اعضای انجمن بانوان خبرنگار و روزنامه نگار بسیج رسانه گیلان در هر فرصتی تلاش دارد تا با تعدادی از زنان رزمنده و مادران شهدا دیدار داشته و روایت گر دوران حضور و سالها صبر و بردباری این عزیزان را به رشته تحریر دراورد و این بار دیدار با «مینا کودکی» رزمنده امدادگر گیلانی بود که به مناسبت هفته دفاع مقدس برگزار شد.

مینا کودکی  شیر زنی که ترس و وحشت را به زیر پا کشاند و همانگونه که در معنای اسمی اش نهفته است با قامتی سرو،دل شیشه ای و افکاری رنگ به رنگ از آن روزهای به یاد ماندنی چنین روایت می کند، در خرداد سال ۱۳۴۱ در رشت به دنیا آمدم و سومین فرزند خانواده بودم، پدرم شغل آزاد داشت و مادرم خانه دار بود و با روحیه مذهبی و عواطف پاک مادرانه اش سعی می کرد آرامش و آسایش را برای اعضای خانواده ایجاد کند.

وی با بیان اینکه دوران کودکی و نوجوانی را با شوق  و ذوق بچگی پشت سر گذاشتم  و وارد مدرسه رافت شدم تا هم قلم به دست  گرفتن را بیاموزم و هم الفبای زندگی را به خوبی درک نمایم.

مینا از آن دوران  که فضای جامعه  توسط حکومت طاغوت گرایش غیر مذهبی و اعتقادی داشت اشاره و افزود:در همان زمان برای محکم تر  شدن ریشه های دینی در سلاله مان  با مسجد و مراسم مذهبی مانوس شدیم.

کودکی ازتکاپوی جوانان برای شنات انقلاب و اهدا حضرت امام (ره) به طور محسوسی سرعت گرفت و دیگر مودگی و بی تفاوتی دیده نمی شد  و در این میان بازار مطالعه ی کتب اسلامی و دینی داغ داغ بود و در آن روز ها  اینروش بهترین  گزینه برای بالا بردن سطح آگاهی مردم محسوب می شد.

مینا با نگاهی ارام  و با تمام آرامشی که در چهره دارد ما را به سال ۱۳۵۷ برد آنجا که در زمستانی سرد بهاری آزاد متولد شد  و هوای ایران عطر نجابت و دیانت و خداجویی به خود گرفت.

تا اینکه در زمستان سال ۱۳۶۰ همزمان با اوایل جنگ به‌ فرمان امام خمینی (ره) به جهاد سازندگی رفتم و آنجا به کارهای فرهنگی مشغول شدم و سال ۶۰ در ایام عید از طرف اداره به ما گفتند هر خواهری که دوست دارد؛ برای ثبت‌نام جهت اعزام به مناطق جنگی اقدام کند.

رزمنده امدادگر گیلانی با بیان اینکه اسفند سال ۶۰ بود که به همراه ۱۵ نفر از خواهران عازم جبهه‌های جنگ مناطق غرب کشور شدیم مکانی که مردان بزرگی  از جنس حماسه و ایثار برای انقلاب و اسلام  و کشورشان تا بی نهایت عاشقی می کنند  پا گذاشتم افزود: همزمان با ورود ما آژیرخطر، بخاطر بمباران هوایی به صدا درآمد و این استقبال، برایم فراموش نشدنی بود و چون فقط ۱۸ سال داشتم، ترسیدم و وارد ساختمان مخابرات همان اطراف، شدیم.

بانوی جانباز دوران دفاع مقدس می گوید؛ قریب به ۶ ساعت بعد به خود مناطق سومار رسیدیم به ما سنگر و خوابگاهی دادند و حدود چهار روز در آنجا ماندیم و بعد ماشین‌های ما را با گل استتار کردند و حرکت کردیم و عازم یکی از مناطق نزدیک عراق (سه کیلومتری خاک عراق) شدیم در حین راه فقط به سمت راست و چپ تکان می‌خوردیم چراکه رگبار گلوله به سمتمان می‌آمد و می‌شود گفت مرگ را به چشممان دیدیم اما از همین اتفاقات هم خاطرات جالبی داریم برای مثال رزمندگان به ما پرتقال می‌دادند و می‌گفتند بخورید فشارتان نیفتد!

کودکی ادامه داد: مدت حضورم در جبهه با آنکه زیاد نبود اما تا قبل از مجروح شدنم با صحنه ها و رویدادهای بسیار تکان دهنده ای مواجه شدم. پس از آنکه هدایایی مردمی را بین رزمندگان پخش کردیم خانم ها را به چند دسته تقسیم کردند و هرکدام مشغول کارهای متفارتی از قبیل امدادگری، شستشوی لباس های رزمندگان و … بودیم. نوجوانان رزمنده مثل مردان بزرگسال می جنگیدند و خم به ابرو نمی آورند.

وی با بیان اینکه پیکر پاک شهدا عطر صفا ،وفا و جوانمردی می داد و رسیدن به آن نقطه منتهی الیه آرزوی شان بود خاطرنشان کرد: یک روز در حین مداوای مجروحین بودیم که حمله هوایی شدو دشمن منطقه را زیر آتش گرفت و با اصابت خمپاره در کنارم بر اثر موج شدید انفجار بر زمین افتادم و بلافاصله با آمبولانس مرا به بیمارستان گیلان غرب بردند و بعد از آنکه کمی حالم بهتر شد و دوباره به جمع دوستان ملحق شدم.

رزمنده امدادگر گیلانی با اشاره به شدت جراحات و عدم تشخیص مشکل اعصاب از سوی پزشکان افزود:هر چند داوند این حضورم در میدان نبرد با کفر  را پذیرفت  و به مقام جانبازی نایل شدم اما نمی خواستم  به این زودی  از حضور در میادین رزم دور شوم .

مینا با بغض در گلو از گذشته خود می گوید تو احساس می کنی که غمی بزرگ در سینه دارد و یا انگار از کاروان جا مانده است.

رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس گیلانی می گوید بعد از تشخیص پزشک به همراه خانواده به تهران رفتم و ۱۵ روز بستری شدم و بخاطر سن کم مرا در بیمارستان روانی بستری نکردند،  و از سال ۶۱ تا الان، تحت نظر دکتر اعصاب و روان، در رشت هستم.

کودکی با اشاره به قصه ازدواجش گفت: رابط ازدواج من با همسرم،خواهر ایشان بود، خواهر همسرم که با ما در جهاد فعالیت داشت در سال ۶۴ ازدواج کرد ما هم رفته بودیم در چیدمان سفره عقد کمک کنیم که آنجا همسرم، بنده را برای اولین بار دیدند، همسرم از فرماندهان جنگ بودند، که شش ماه پس از عروسی به جبهه رفتند.

وی افزود: همان زمانی که با همسرم ازدواج کردم امام خمینی (ره) یک سکه  و دعای متبرک با دستان مبارکشان را به من و همسرم عیدی داده بودند و هنوز هم این دعای یا مقلب را به یادگار نگه داشتم و اینجا بود که ما خنده و ذوق مینا را  از نشان دادن دعا در دستانش دیدیم.

رزمنده و امدادگر دوران دفاع مقدس گیلان با بیان اینکه ماحصل این ازدواج سه پسر بود، یادآور شد: همسرم تنها در زمان تولد، سومین فرزندم در کنارم بود و امروز  فرزندانم مدارجعالی تحصیلی و علمی دست یافتند که این نشانگر  ادامه دادند  آرمان و ارزش های والدین است .

کودکی در پایان با تأکید بر اینکه زنان نقش بسیار تأثیرگذار و برجسته‌ای در انقلاب اسلامی و دوران هشت سال دفاع مقدس ایفا کردند، تصریح کرد: زنان و بانوان جامعه در انقلاب اسلامی دوشادوش مردان انقلابی در مبارزه با رژیم ستم‌شاهی حضور داشتند و در شکل‌گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی بسیار محوری و مؤثر عمل کردند.

وی افزود؛متأسفانه امروزه نسبت به مسائل فرهنگی به‌خصوص حجاب کم‌توجهی می‌شود و مسؤولان فرهنگی باید وظیفه خود بدانند بیشتر در این زمینه فعالیت داشته باشند و فعالیت‌های ثمربخشی نیز داشته باشند، امربه‌معروف و نهی از منکر از موارد فرهنگی است که باید آمربه‌معروف متخصص در این امر بوده و به‌خوبی در این زمینه فعالیت کند تا بتواند تأثیرگذار باشد، بااینکه هشت سال است بازنشسته شدم اما سعی می‌کنم در این زمینه نیز فعالیت کنم.

آری شهیدان ،سبکبالان عاشقی بودند که زمین با همه ی عظمت و بزرگی اش،با همه قدرت و جاذبه اش توان جذب آنان را نداشت.

/پی نوشت

  • مینا نام گلی است معمولا سفید با گلچه های گلبرگی
  • نام پرنده ای شبیه سار است با پرهای رنگارنگ؛ مرغ مینا
  • لعاب شیشه‌ای شفاف و رنگی که برای تزئین فلزات و کاشی مورد استفاده قرار می‌گیرد
  • نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف می‌سازند